تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

 

آشنایی

 

سالهاست که با نام‌های مختلف می‌نویسم. دربارۀ نوع نوشتن‌هایم توضیح خواهم داد، امّا با «گفتگو» زندگی کرده‌ام.
سردرگمی چند اسمی بودن را در سالهای نخست به مسایل امنیتی تعبیر می‌کردم. امّا وقتی دیدم «خانه از پای بست ویران است» چاره‌ای ندیدم تا در شلوغی دلگیر اجتماعات ایرانی همچنان «بی‌چهره» بمانم تا بر ویرانه‌ها بهتر نظاره کنم.
چند سالی است که به نام فعلی‌ام عادت کرده‌ام.


گزارش نویسی
از مراسم‌های بی شماری گزارش تهیه کرده‌ام؛ چه آنهایی که خود در برپایی‌شان سهم داشته‌ام و چه آنهایی که دیگران برگزارش کرده‌اند. تقریباً هیچگاه تنها به قاضی نرفته‌ام. برای همین تمام گزارش‌هایم با چند گفتگو همراه بوده است.

کارمیدانی
نظرخواهی از مردم، عرصه‌ای است که اغلب کوشندگان سیاسی، اگر نگویم دشمن، با آن غریبه‌اند. کارمیدانی در جامعۀ ایرانی خارج کشور به تبعید رفتن مضاعف را می‌ماند. چه، نتیجۀ هر چه باشد با مخالفت و یا انکار اضلاع مثلث قدرت روبرو می‌شود: مردم، پوزسیون و اپوزسیون. انگار هیچکس نمی‌خواهد با واقعیت این جامعه آشنا شود.
درستی و شکل انجام کار، گام نخست در رویارویی با واقعیت‌های نهفتۀ جامعه ایرانی در خارج کشور است. جامعه‌ای که دیوار اعتمادش فروریخته، جامعه‌ای که قرار نیست سفرۀ دل باز کند، امّا در گفتن‌های شرطی شده‌اش بی‌اعتمادی موج می‌زند، جامعه‌ای که در سالهای سیاه گذشته آموخته است که شرط بقاء در جامعۀ نامتعارف ایران، چند چهره بودن است، و بالاخره جامعه‌ای که ارگان‌ها و رسانه‌های ارتباطی‌اش «مردم» را در راستای منافع قدرت دو وجه غالب و مغلوب ارزیابی کرده‌اند، انجام کارهای آماری ـ میدانی را به سفر در طوفان بلا تشبیه می‌کند.
تاکنون تعداد متنابهی از این تلاش‌های اجتماعی را به سرانجام رسانده‌ام. در این اواخر دوستانی جوان همراهم بوده‌اند.

گفتگو
بر این باورم اغلب تولیداتی که در جامعۀ ایرانی خارج کشور به نام «گفتگو» بیرونی شده‌اند، هر چیزی می‌توانند باشند الا گفتگو. این متن‌ها و نوارها، عموماً محصول تشریک مساعی و اقدام‌های مشترک دو یا چند نفر، برای اثبات یا نفی پدیده‌های اجتماعی، افراد و یا رویدادهای تاریخی بوده است. در این فعالیّت‌های مشترک، چیزی که غالباً محلی از اعراب نداشته، واقعیّت پدیده‌هایی‌ست که نسل‌های ما را به صد بن‌بست اجتماعی رسانده است.
کار گفتگو برای من مرور برگذشته و زندگی در حال را می‌ماند. «تئوری» را هم برخلاف باور عمومی، تنها دریچه‌ای می‌پندارم که می‌توان دنیا را از پشت آن به تماشا نشست ـ یا ننشست. از این روی، این‌که «پیام‌آوران» دیروز و امروز چه گفته‌اند، چرا و چگونه گفته‌اند، هرگز به کار گفتگوهای من نمی‌آیند. به باور من نخستین شرط گفتگو کردن در جامعۀ ایرانی، بریدن از بندها و سنت‌هاست. در حوزۀ نقد و نظر هیچ چیز و هیچ کس آن گونه «مقدس» نیست که مورد پرسش و خطاب قرار نگیرد. در این محدوده است که کار گفتگو از سادگی و شسته ـ رفته‌گی‌های معمول بیرون می‌آید، زنده می‌شود و گاهی پروسۀ حیات آن زایمان پردردی می‌شود که در نهایت می‌تواند کودک مرده‌ای را تحویلت دهد. دیربازی‌ست که شمار «کودکان مرده‌ام» به رقم سی رسیده‌اند.
بارهای به مقصد رسیده‌ام از مرز هفتاد گذشته‌اند. هر چند در راه این «موفقیت» دوستی‌ها و رفاقت‌های بی‌شماری فدا شده است.

ضرورت ارتباط با جامعه
کوشندۀ سیاسی نمی‌تواند از پسِ تئوری‌ها و با اتکا برمتون کلاسیک با اجزای جامعه آشنا شود. این عارضه دیربازی است که بخش‌هایی از جامعۀ «روشنفکری» ایرانی را به سکتۀ مغزی و جذام سیاسی مبتلا کرده‌ است.
وقتی اساس «تحلیل»ها مردم باشد، دستی که از دور بر آتش دارد در پوست گردو می‌ماند. این است که باید رفت و با «مردم» آشنا شد. آشنایی که ممکن است ما را به افسردگی و سرخوردگی دچار کند. نزدیک به هفت سال یک روز تعطیل را در یکی از فرودگاههای لندن گذراندم و در بازگشت با جماعتی همراه شدم. در این ایام دریافتم که جمهوری اسلامی در کنار جنایاتی که بر نسل من و نسل‌های دیگر روا داشته، جنایت عظیم دیگری را مرتکب شده است: ویران ساختن ارزش‌های اجتماعی یک جامعۀ هفتاد میلیونی، طوری که سنگ روی سنگ بند نشود و قبح بسیاری از ناهنجاری‌های اجتماعی ریخته شود. حاصل این دورۀ هفت ساله، چند هزار صفحۀ دستنویس بوده که نام آن مجموعه را «روانشناسی توده‌ای فاشیسم» گذاشته‌ام. این نوشته‌ها با انگیزه انتشار یافتن تهیه نشده، هر چند که من به عنوان تز دکترای جامعه‌شناسی از آن استفاده می‌کنم.

وابستگی
عنوان این مطلب که: «به هیچ حزب و سازمانی وابستگی ندارم» قطعاً باعث خندۀ دیگران می‌شود. از این روی خاطره‌ای را نقل می‌کنم: همکاری راجع به اعتقادم به خدا از من سؤال کرد. پاسخ دادم: دین‌های موجود «خدا»ی من را نمایندگی نمی‌کنند.

پانویس
گفتگوهایی که در این دفتر الکترونیکی می‌خوانید هیچگاه در «مراودات» جامعۀ ایرانی خارج کشور آلوده نخواهند شد. تنها پیش شرطی که برای گفتگوهایم می‌پذیرم، انعکاس بی‌چون و چرای آن‌ها به خواننده است. تغییر دادن جنسیت جمله‌ها را ویراستاری نمی‌دانم و هیچ تمهید و سفارشی را برای عمل جراحی پلاستیک متن‌ها قبول نمی‌کنم.
مصاحبۀ کتبی در ورژن ایرانی را رنگ‌آمیزی کردن عمارتهای ویران ارزیابی می‌کنم. از این روی تمام گفتگوهایم حضوری یا تلفنی هستند که بر روی نوار ضبط می‌شوند.
نکتۀ آخر این که هر گاه احساس ‌کنم مرعوب این جامعه شده‌ام، طوری‌که به نقش کارگزاران حفظ وضعیت موجود تنزل پیدا کرده‌ام، قلمم را می‌شکنم و این دفتر را پاره می‌کنم.

*   *   *

جهت آشنایی نسبی با «مجید خوشدل» می توانید، گفت‌وگویی که بابک- ک با وی انجام داده را مطالعه کنید:
گریز در آینه‌های تاریک / گپی دوستانه با مجید خوشدل

سپتامبر ۲۰۰۵

 
 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]