شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ / Saturday 14th December 2024  تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی

توهم، انحراف، زیاده خواهی انسان، در آغاز کوچک است و به سختی به چشم می آید. اما اگر ویروسی که آمدن اش را با تب و لرز خفیف در بدن بیمار نشان داده، سدّی را در مقابل خود نبیند، می ماند و رسوب می کند و سپس آسیب می رساند. «ویروس های اجتماعی» آسیب شان همه گیر و اجتماعی اند.

بر این استدلال، بخش اعظم نابسامانی ها و ناهنجاری های نهادینه شده در جامعه ایرانی مقیم خارج، که ریشه در عمل انسان دارد، از قبل قابل پیشگیری و کنترل بوده است. اما چون ناهنجاری ها در آغاز حساسیتی را برنیانگیخته، ماندگار شده و سپس جامعه ای را به کام خود فرو برده است.  

*    *    *

بارها تبعیدیان ایرانی را در آغاز راه جدیدشان از نزدیک دیده ام و شرم را نیز در صورت شان: تبعیدی ای که برای نخستین بار پایش را به سفارت یا کنسولگری حکومت اسلامی ایران می گذارد؛ آدمی که با اعلام ورشکستگی مالی می خواهد، پوند طاهر اش را به ایران بفرستد و با بهره ۲۵ درصدی با تمام چیزهای خوب گذشته اش وداع کند؛ فعال سیاسی سابقی که اول بار، سرشکسته و ساکت در صف «ایران ایر» ایستاده است و چه بسا به هزینه هایی که تا کنون داده، فکر می کند؛ فعال پناهندگی ای که برای همبستر شدن با زن پناهجویی که برای کمک نزد او آمده - زنی بی خانمان که از حق انتخاب محروم است - به دنبال توجیه های عقلی می گردد و سر به دیوار می کوبد ... در تمام این تجربه ها، در آغاز شرمساری را در سیمای این آدمها دیده ام.

اما جامعه ای که هیچگاه متمدانه خود را مانیتور نکرده و از خویش غافل بوده؛ نیز انسانهای آن جامعه درد و رنج را در تنهایی، و به تنهایی تحمل کرده اند، طولی نکشید، با موجوداتی روبرو شدم که دیگر غرور گذشته را در آنها نمی دیذم. آنان شکست را پذیرا شده بودند. برای همین طولی نکشید که موجودی دیگر؛ اژدهایی شدند.

 

پوشه ای را برای تان باز می کنم. برای «سوژه» می توانید نامی را به دلخواه انتخاب کنید. حتم دارم کسی را در شهر و کشورتان پیدا می کنید که بخشی از این روایت با وی همخوانی داشته باشد.

 

شروع توهم

نهاد پناهندگی «کانون ایرانیان لندن» در سال ۹۸ میلادی تصمیم به استخدام کارمندی برای یکی از بخش های اداری اش می گیرد. پس از انجام مقدمات استخدام و درج آگهی در نشریات انگلیسی و ایرانی، تعدادی برای مصاحبه به ساختمان کانون رجوع می کنند. اعضاء پنل مصاحبه دو زن و یک مرد هستند: سیمین عظیمی( عضو مشاور)، الهه پناهی( مدیر داخلی)، مجید خوشدل( نماینده هیئت مدیره).

یکی از متقاضیان، مرد میان سال خوش پوشی است. این مرد تا آخر این مجموعه با ما خواهد بود.

مصاحبه شروع می شود. اولین پرسش من راجع به سابقه فعالیت این فرد با پناهندگان است. از آنجا که پرسش های مصاحبه طبق قوانین استخدامی بریتانیا می بایستی به دو زبان فارسی و انگلیسی پرسیده شوند، این پرسش به زبان انگلیسی است. فرد مزبور با انگلیسی روان به پرسش پاسخ می دهد، اما با پیچ و تاب می گوید: دو سال سابقه کار با پناهندگان دارد. بی درنگ از او سوأل می کنم، آیا مدرکی در این باره می تواند ارائه دهد؟ که وی بعد از به حاشیه رفتن- که بعدها می فهم ام این خصلت جزئی از عادت اوست- می گوید: می تواند برای یک سال مدرکی ارائه دهد.

به دلیل این که ریز نمرات داده شده به متقاضی استخدام و دلایل آن نیز می بایستی در فرمی مخصوص نوشته شود و مدارک موجود به نهاد بودجه دهنده ارسال گردد، بلافاصله از وی سوأل می کنم: «پس شما یک سال سابقه کار با پناهندگان دارید؟» که متقاضی پاسخ مثبت می دهد.

متأسفانه این فرد به قولی که داده بود عمل نکرد و هیچگاه مدرکی دال بر «فعالیت یک ساله» اش با پناهندگان در اختیار «کانون» قرار نداد.  

پنل استخدامی پس از مشورت، این فرد را به عنوان کارمند جدید استخدام می کند. این را هم بگویم، نمرات داده شده به متاقضیان و دلایل آن؛ موافقان و مخالفان با استخدام این فرد در اسناد داخلی کانون ایرانیان لندن موجود می باشد.

 

شروع کار، تأخیر، کم کاری... اخراج

مدتی پس از شروع به کار کارمند جدید، احساس می کنم که او انسان خوش قلبی باید باشد. با این وجود، از همان آغاز خصلت آزاردهنده ای را در او برجسته می بینم: تعریف کردنهای نامتعارف و اغراق شده وی از دیگران.

چند هفته ی بعد، که رابطه نسبتاً دوستانه ای بین ما برقرار می شود، در بادِ این دوستی در چند نوبت راجع به عادت ناپسند وی، تذکر دوستانه ای می دهم، اما بی فایده است. طولی نمی کشد که درمی یابم، هدف او در تعریف کردن از دیگران، تعریف شدن از سوی آنهاست. و من از خود سوأل می کنم چرا؟

با پیگیری و تماس با دوستانی چند متوجه می شوم، این فرد به همراه خانواده اش از یکی از کشورهای اسکاندیناوی به انگلستان مهاجرت کرده است. در می یابم که او در آن کشور هیچگاه فعالیت اجتماعی یا سیاسی نداشته؛ از جمله کار با پناهندگان ایرانی یا غیرایرانی.

نحوه زندگی پیشین وی، و اشتغال اش به کسب و کار آزاد، عادت آزاردهنده وی در جلب توجه کردن را تا حدودی برای ام قابل فهم می کند.

هنوز در فرصتهای مناسب تلاش می کنم که او را از این عادت غیراخلاقی منع کنم و عوارض منفی اش را به وی گوشزد کنم. اما چون این تلاش های دوستانه کارساز نمی شود، روزی بناچار به او می گویم: اصلاً اجازه ندارد در حضور من از مصاحبه ها و نوشته های دیگرم در نزد دیگران تعریف کند. او نیز چاره ای جز قبول ندارد، بی آنکه بدان عمل کند.

در سومین ماه استخدام، اولین اخطاریه short notice توسط مدیر داخلی به او داده می شود. وی اغلب روزها دیر می آید، زود می رود و بازده کاری اش بسیار ناچیز است. حدود یک سال بعد، پس از دریافت سومین اخطاریه، وی مجبور به ترک کانون می شود.

 

استخدام جدید، توهم جدید

به چند ماه بعد، او به استخدام نهادی «فرهنگی- پناهندگی» در شمال لندن درمی آید. «نهاد» مزبور یک اطاق بزرگ است که او تنها کارمند رسمی اش می شود. بقیه افراد در این محل داوطلب اند. افراد داوطلب، عموماً از پناهجویان موج سوم اند که اغلب شان درگیر مسائل پناهندگی و مشکلات خودشان هستند و به کمک احتیاج دارند.

بافت جوان و بی تجربه ی محیط کاری جدید، میدان مانور این فرد را افزایش می دهد و ریل او را عوض می کند. طوری که عادت به تعریف کردن از دیگران جای اش را به عادت به تعریف از خود می دهد.

از این دوره، او هر جا می نشیند، سابقه فعالیت اش با پناهندگان را به ۱۸ سال می رساند!! البته بعدها متوجه می شوم که او در فرم استخدامی در جای جدید نیز سابقه فعالیت خود با پناهندگان را همین رقم ۱۸ سال عنوان کرده است!

روزی که من برای کار معینی به این «نهاد پناهندگی» رفته بودم، یکی از داوطبان که سابقه ۱۸ سال فعالیت وی با پناهندگان را با مدت اقامت او در خارج کشور ناخوانا می بیند، در جواب از او می شنود: من از ترکیه با جامعه پناهندگی فعالیت می کردم!! در این موقع من مجبور به عکس العملی می شوم، که ترجیح می دهم از ذکر جزئیات آن خودداری کنم.

شایان ذکر است، او هیچگاه ادعاها و توهمات بیمارگونه اش را در جلو من به زبان نمی آورد و کانال های اطلاعاتی من دیگران بودند. چرا که به خوبی می دانست، من نسبت به حرفهای او سریعاً عکس العمل نشان می دهم. چنانچه چند باری که اتفاقی او را در جمع پناهجویان دیدم، به توهمات او عکس العمل نشان دادم و او نیز سکوت اختیار کرد.

 

تبدیل توهم به ناهنجاری

دامنه توهمات او روزبروز بیشتر و گسترده تر می شود. بطور مثال، روزی به یکی از داوطلبان می گوید: «آرین پور» از اقوام پدری اش است و «فلانی» از اقوام مادری اش!!

در همین فضای سورئالیستی روزی خیال برش می دارد که شاعر شده است! ظاهراً مخاطبان نوشته های او مشتی داوطلب پناهندگی بودند که به دلیل نیازشان به دریافت کمک، و نیز مجموعه ای از عوامل و فاکتورهای فرهنگی از وی تعریف و تمجید می کردند. او چیزهایی که می نوشت، جملات بی سر و ته و تکه پاره شده ای بودند که نه تصویری را منتقل می کرد، نه نظم و ترتیبی داشت و نه معنی و محتوا. از همه بدتر آنها را خیلی بد می خواند.

چون دوره ای بود که هنوز می توانستم از دوستی و رفاقت مایه بگذارم، دوباره و چندباره او را به توانایی هایی که داشت، تشویق می کنم: زبان انگلیسی ات خوب است و هنوز آدم خوش قلبی هستی. اینها که چیز کمی نیستند. به توانایی هایت راضی باش و از شاعر شدن و توهم های دیگرت فاصله بگیر؛ به زمین می خوری؛ این بازی برنده ندارد. اما ضعف مفرط وی، و اطرافیان نیز به دلیل نیازشان به مترجم و خدمات دیگر، او را در این توهم ها یاری می رساندند.

 

در جمع «شاعران»

طولی نمی کشد که پای او به یکی از «محفل» های شعری باز می شود که چند تایی از پناهجویان مستمع اش هستند و زن شاعری، که محفل از آن اوست. این زن به دلیل خواستهای معین اش دو ماهی وی را تحمل می کند و سپس کار به یقه گیری و ... می کشد.

 

نمونه ای از عوارض مخرب توهمات این فرد

دو زن نسبتاً جوان در جمع داوطلبان این انجمن بودند که در ایران تا مقطع لیسانس «روانشاسی» خوانده بودند. افرادی از این دست برای کار در بریتانیا می بایستی بعد از گذراندن دوره آموزشی، توسط یک سوپروایزر مانیتور شوند.

روزی به من اطلاع می دهند، این آقا خیال دارد، بچه ها را به دیدار «دکتر روانپزشک» ی که در منطقه ی «ایلینگ» در شرق لندن مطب دارد، ببرد تا وی سوپروایزر آنها شود. اسم «دکتر» را می برند، اما در تحقیقات ام متوجه می شوم، چنین شخصی وجود خارجی ندارد. در این فاصله فرد مزبور طوری از «آقای دکتر» تعریف و تمجید می کند، که انگار سالهاست او را می شناسد. در صورتی که سابقه آشنایی این دو در یکی از میهمانی های عمومی در ماهِ گذشته بوده است.

با شناختی که از این فرد پیدا کرده بودم، در اقدامی نامتعارف، آن روز را برای ملاقات با «دکتر روانپزشک»با جمع سه نفره همراه می شوم.

پس از وارد شدن به ساختمانی که مسکونی بود و قواره مطب را نداشت، در پنج دقیقه ی نخست، این دو در تعریف کردن گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند. طوری که مجبور می شوم با تحکم و تشر آنها را به سکوت دعوت کنم. سپس بلافاصله با استفاده از سنگینی سکوت، عین اینکه دارم با کسی مصاحبه می کنم، «دکتر» را به پرسش می گیرم؛ پرسش در دل پرسش. یادم هست پاسخ های نامتعارف او مرا وادار می کرد، به وی فرصت مانور ندهم و تمام راه های فرار اش را ببندم. وقتی اعتماد به نفس کاذب او شکسته می شود، «خود» اش را برملا و عریان می کند.

نیم ساعت بعد، ما در محوطه چمن، در بیرون از منزل « دکتر» در حال قدم زدن بودیم. من در فکر فرو رفته ام و دو زن همراه عصبی و آشفته اند. صورت بچه ها از ترس و خشم کلگون شده. آنها واقعاً ترسیده بودند، و من نیز.

ماجرا از این قرار بود: فرد پنجاه ساله کذا دکتر نبود، روانشانس نبود، روانپزشک نبود، اجازه کار نداشت، اصلاً کار نمی کرد و در آن خانه با مادر پیرش زندگی می کرد؛ خانه ای که یکی از اطاق هایش دکوراسیون غیرطبیعی و نامتعارفی داشت که من بطور خیلی گذرا آنرا دیده بودم و صاحبخانه خیلی سریع در آن را بسته بود. آن خانه مطب نبود. مهمتر از همه، در ربع ساعت آخر پرسش و پاسخ، معلوم شد که او آدم منحرف و مازوخیستی است که احتیاج به درمان فوری دارد.

اما مردِ قصه ی ما در مقابل اعتراض بچه ها که گاهی با فریاد آنها همراه می شد، بی آنکه لحظه ای به تبعات کار و عادت اش بیاندیشد، سکوت می کند و هر از گاه آه می کشد!

نکته ای حاشیه ای: برای جلوگیری از تجربه ای مشابه، اسم و مشخصات این آدم کلاش را در اختیار پلیس محلی قرار دادم.

 

 اخراج دوباره

زمانی کوتاه بعد از این ماجرا، بنا به دلایلی که ذکر آن را درست نمی دانم، وی مجبور به ترک جای جدید می شود. حالا دوره ای ست که او باید هزینه بخشی از اعمال و توهم هایش را بپردازد. که می پردازد. بالاخره روزی رسیده که او از همه جا مانده و رانده شده است؛ روز مکافات است. سر وی به دیوارهای سیمانی برخورد کرده؛ ضرباتی که هر آدم عاقلی را باید به سر عقل بیاورد. اما زهی خیال باطل.

مدتی بعد از این واقعه رابطه ام با او قطع می شود و تا دو سه سالی از وی بی خبرم. نه تنها من، کمتر کسی در این دوره اطلاعی از او دارد. تا اینکه ماجرای دیگری گوش ام را سرخ می کند.

 

استاد تاریخ!!

تقریباً او را فراموش کرده ام که جمعه ۱۱ فوریه ۲۰۰۵ اطلاعیه ای به دست ام می رسد که در آن عنوان شده «آقایی» قرار است راجع به «شکست جنبش اعتراض زرتشتی، اسلامی و ...» سخنرانی کند. چشم ام را مالش می دهم، اما اشتباه نکرده ام. می گویم: شاید تشابه اسمی باشد؟ با طرح این پرسش، خودم را راضی به رفتن به جلسه مزبور می کنم. که ای کاش این کار را نمی کردم. آدمی را می بینم که با دیدن ِ من صورت اش سرخ می شود. «سخنران» تیترهای چند کتاب از دورانهای تاریخی را طوطی وار به زبان می آورد و چیزهایی را تکرار و بازتکرار می کند. او در مقابل پرسش های دیگران بارها می گوید: حالا ما به اینها کاری نداریم... وقت کم است... وقت دیگری باید به این موضوع ها پرداخت... خودتان که بهتر می دانید...

این فیل بادش می خوابد و برخورد مدعوین او را دوباره برای صباحی منزوی می کند. در آن روز آدمی مستأصل، بی هویت و قابل ترحمی را در مقابل ام می بینم که برای کسب هویت کاذب حاضر به انجام هر کاری هست. در آن روز، دیگر از آن «قلب خوب» اثری نبود.

 

ظهور دوباره- وکیل امور مهاجرت

چند سالی می گذرد و دوباره از او بی خبر می شوم. تا اینکه یکی از رادیوهای فارسی زبان سوئد( رادیو دفتر دفاع از حقوق پناهندگی ) مصاحبه ای با «وکیل امور پناهندگی»!؟ انجام می دهد. مسئول رادیو در معرفی از میزبان خود عنوان می کند که وی عضو «شورای مشاوره شهرداری لندن در امور پناهندگی» است. شورایی که در شهر لندن وجود خارجی ندارد!

می خواهم منفجر شوم. وکیل امور پناهندگی؟! مگر جامعه ایرانی مقیم خارج تا این اندازه شهر هرت شده که آدمی سرخود «وکیل پناهندگی» شود؟ ما را چه می شود؟ درست است که در جامعه ایرانی می توان، نویسنده نبود، اما به عضویت نهادهای نویسندگی ایرانی درآمد. می شود با الفبای سیاست آشنا نبود، اما تحلیلگر سیاسی شد. می شود با رمل و اسطرلاب از «خلوت آقا» گزارش تهیه کرد. اما «وکیل پناهندگی»؟! مگر این کار جرم نیست و مدعی حقوقی در جامعه میزبان ندارد. پس چرا این آدم راست راست دارد می چرخد؟

 

این فیل زشت و بدقواره بی آنکه عکس العمل جامعه ایرانی را تا این لحظه برانگیزاند، هنوز در هوا است و کسی جز او نمی داند، چه تعداد پناهجوی بیچاره در تور توهم های مالیخولیایی این فرد گرفتار شده و هزینه ها داده است.

[به دلیل خطراتی که ممکن است، متوجه جامعه پناهندگی ایرانی شود، من پیگیر این ماجرا خواهم بود.]

 

 هنرپیشه ای با سابقه فعالیت هنری در تأتر شهر، کانون پرورش فکری و ...

هنوز از شوک این آخرین پرده نمایش خیمه شب بازی بیرون نیامده ام که «رادیو زمانه» معرفی نامه ای از یکی از «هنرپیشگان تآتر»؟! منتشر می کند، که سرم را به دَوران می آورد. واقعاً می خواهم از بی در و پیکر بودن جامعه مان بالا بیاورم. بارها گفته ام، در جامعه ایرانی مقیم خارج سگ صاحب اش را نمی شناسد. بارها نوشته ام که قانون جنگل در این جامعه حاکم است. اما هر بار باید شاهد حادثه یا واقعه ای عجیب تر از گذشته باشیم که میخکوب مان کند.

جالب اینجاست که در متن معرفی نامه رادیو زمانه از این فرد، سابقه هنری وی به دوران پیش از «انقلاب بهمن» برده شده. یعنی زمانی که او جوانکی پانزده ساله بوده است!!

آخرین روزهای ژانویه ۲۰۱۲ از خودم می پرسم: از این جعبه مارگیری قرار است چه اژدهای دیگری بیرون آورده شود؟ شوربختانه تنها چند روز بعد؛ یکشنبه پنجم فوریه پاسخ ام را می گیرم: تعدادی از زندانیان سیاسی سابق و خانواده جانباختگان که دور هم جمع شده اند تا در دادگاهی نمادین، عاملان و آمران جنایت در زندانهای حکومت اسلامی را به محاکمه کشند، مردی را در میان خود دارند که تنها گذشت زمان می تواند پیامدهای مخرب حضور وی  در آن جمع را به آنان نشان دهد.

همان شب در دفتر خاطرات ام این پرسش را با خط درشت می نویسم: آیا حاکمان فاسدِ ایران ارزش های خود (جعل، دروغ، تزویر) را به این سوی مرز نیز منتقل کرده و بدین گونه شبیه سازی کرده اند؟ اما بدون لحظه ای درنگ به پرسش ام پاسخ می دهم: برخی از ما شناگران قابلی هستیم، اما هیچوقت میدانی برای عرض اندام نداشتیم. کم نیستند کسانی در خارج کشور که به راحتی می توانند «احمدی نژاد» ثانی باشند؛ محصولی، توکلی، فرهاد دانشجو و یک قطار لش و لوش فاسد. با این تفاوت که آنها در قدرت اند و این جماعت خارج از گردونه قدرت.

*    *    *

پانویس:

- در دو ایمیل بسیار کوتاه به « رادیو زمانه» به تاریخ ۱۲ و ۱۴ فوریه، از مسئول آن خواستم، صحت و سقم متنی را که در پیوند با این فرد در رسانه خود منتشر کرده، برای ام مستند کند. از این رسانه جوابی به دست‌ ام نمی رسد. اگر رعایت وظایف حرفه ام نبود، چنین کاری نمی کردم. چون بخوبی می دانم، رسانه هایی از این دست هیچگاه پاسخگوی مطالب مندرج در رسانه خود نبوده و نخواهند بود.

- رادیو « دفتر دفاع از ...» کانال رسمی و علنی ای برای تماس ندارد. از این روی برای تماس با آنها از مجراهای غیررسمی تلاش نکردم.

 

- یکی از دوستان و همراهان، ضمن تأکید بر ارزشمند بودن روشنگری های مستتر در نوشته بالا، پیشنهاد می دهد، از رسانه ها بخواهم تا این مقاله را بازچاپ نکنند. استدلال ایشان فرصت دادن به این فرد برای تجدیدنظر در اعمال و رفتارش بود.


تاریخ انتشار: ۱۶ فوریه ۲۰۱۲

 


 

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]