تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»

هنوز راه درازی در پیش داریم تا بسترهای اجتماعی، سیاسی و حتا فرهنگی سرکوب در نظام «اسلامی» شناخته شود و ابعاد جنایات زندان‌های جمهوری‌اسلامی در دهه‌ی شصت، پالوده شده‌اش به حافظه‌ی چموش تاریخ کشورمان سپرده شود.

این کار سترگ شدنی نیست مگر اراده‌ای همگانی و نیازی ارگانیک در مخالفت با مجازات اعدام در جامعه‌ی ایرانی (داخل و خارج) موجودیت‌اش را به عوامل بازدارنده‌ی این غده‌ی سرطانی تحمیل کرده باشد.

امّا عوامل بازدارنده؛ که در طول و عرض و ارتفاع بسی بیشتر و جان سخت‌تر از عوامل تسریع‌ کننده است. در یک سوی این گذرگاه تاریخی جان‌های سوخته‌ای قرار دارند که با تن رنجور و قلب مجروح دل نگران سرنوشت فرزندان آینده‌ی ایرانند.

در دیگر سوی، لشکریان اعجوج و مأجوج با کینه‌ای که از سال صفر از همبندان خود در دل دارند، به همراه جمعی شهرت طلب، عده‌ای ناآگاه و اکثریتی منفعت‌جوی، با عاملان و آمران جنایت هم صدا شده‌اند تا یک بار دیگر مثل سالهای آغازین انقلاب بهمن آب رفته را به جوی پلشتی‌ها بازگردانند. برای این عده مفاهیم حقوق شهروندی، آزادی‌های فردی و سیاسی، مقوله‌ی حقوق بشر، و حتا پدیده‌ی ننگین شلاق و شکنجه و اعدام، تنها از منظر «امپریالیسم جهانی» قابل رویت و ارزیابی بوده است.

دیربازی‌ست که توازن قوا در جامعه‌ی ایرانی به سود دسته‌ی دوم تغییر کرده است.

  *       *       *

با مهدی اصلانی از طریق نوشته‌هایش آشنا شده‌ام. در آن نوشته‌ها دیده‌ام که او برای بازگویی «حقیقت» قادر است شلاق زمانه را یک بار دیگر با تن خود آشنا کند، تا این‌که راه سکوت و سازش و مصلحت را در پیش گیرد. وقتی از دوستانی چند شنیدم که ایشان کتاب خاطرات زندان خود را در دست انتشار دارد، قرار گفتگویی با وی گذاشتم. گفتگویی که تلفنی بوده و بر روی نوار ضبط شده است.

*       *       *

 

* آقای مهدی اصلانی، با سلام و تشکر از شما برای شرکت‌تان در این گفتگو. تشکرم از شما دو چندان می‌شود، به این خاطر که در رابطه با مبحث زندان و زندانی سیاسی تاکنون چند پیشنهاد گفتگو به کسانی که در گذشته و حال با سازمان فدائیان اکثریت و یا جناح کشتگر فعالیت‌ می‌کرده‌اند، داده‌ام که هیچ‌کدام مورد استقبال قرار نگرفته است. از این بابت از شما ممنونم. به هر حال، فکر می‌کنم با یک معرفی کوتاه از خودتان بتوانیم گفتگویمان را شروع کنیم.

ـ من مهدی اصلانی هستم و از شما سپاسگزارم که این فرصت را به من دادید. من در نیمه‌ی دوم سال 63 در ضربه‌ی سراسری بخشی از سازمان فدائیان خلق ایران معروف به «پیروان گنگره‌ی 16 آذر» یا آن‌چنان که شما نام گذاشتید جناح کشتگر (با خنده) که من خیلی با این نام‌گذاری توافق ندارم، دستگیر شدم. حدود پنج سال را هم در زندانهای کمیته مشترک، اوین، قزل حصار و گوهردشت به سر بردم و حالا هم که در تبعید در خدمت‌تان هستم. البته قبل از آن [همکاری با پیروان کنگره‌ی 16 آذر] مدت کوتاهی با سازمان اکثریت فعالیت می‌کردم. امّا وقتی که به مناسبت بیماری خمینی (وقتی که ایشان در بیمارستان قلب بستری بودند) سازمان اکثریت بیانیه‌ای صادر کرد مبنی بر «آرزوی سلامتی برای امام» ما آن بیانیه را در خیلی از نقاط تهران خواباندیم که پس از آن من تعلیق شدم و در حقیقت «خر وامانده معطل چُش بود». به هر حال در خارج از این سازمان بودم تا اینکه در شانزده آذر 1360 با جریان معروف به «پیروان کنگره‌ی 16 آذر» فعالیت‌ام را تا هنگام دستگیری ادامه دادم.

* لطفاً اشاره‌ای هم داشته باشید که کی به خارج کشور آمدید، کجا زندگی می‌کنید و اطلاعاتی از این است.

ـ من بعد از کشتار تابستان 67 اولین فرصتی که پیدا کردم، یعنی درسال 97میلادی به خارج آمدم. از همان ابتدا هم تاکنون در آلمان زندگی می‌کنم.

* حدود چهار سال از دستگیری‌های گسترده‌ی نیروهای سیاسی در ایران می‌گذرد. دیگر حتا ماهیت نظام توتالیتر اسلامی برای متحدین آنها نظیر حزب توده و سازمان فدائیان اکثریت روشن شده (مبنای این ادعا را روی اطلاعیه‌های آنها در آن دوران می‌گذارم) قاعدتاً این حدود چهار سال، یعنی از سال 60 تا زمان دستگیری شما، باید زمان کافی‌ای برای یک سازمان سیاسی باشد تا اعضاء هوادارانش زیر ضرب نرفته و دستگیر نشوند. شما به عنوان فردی از پیروان کنگره‌ی 16 آذر که در نیمه دوم سال 63 دستگیر شدید، این مسئله را چگونه حلاجی کردید؟

ـ من فکر می‌کنم یک نگاه راست... در حقیقت می‌خواهم این‌طور تقسیم‌بندی کنم که یک سازمان نیمه مخفی ـ نیمه علنی (البته در محتوا کاملاً علنی بوده) نمی‌توانسته با آن ساختار خودش را تطبیق دهد. به همین دلیل نگاهی که رهبری سازمان اکثریت (تمام شاخه‌ها و شعباتش) داشت، نگاهی بود که خارج از آن نمی‌توانسته ببیند، مثلاً نگاه فاجعه بار به محتوای حاکمیت موجود (که البته ما امروز با نگاه امروزمان آن را ارزیابی می‌کنیم) که به نتایج فاجعه‌باری هم منجر شده است.

* ما می‌توانیم در یک جمله‌بندی خلاصه کنیم که تمام جناح‌های سازمان فدائیان اکثریت حتا تا سالهای 63 ـ 64 به حاکمیت جمهوری اسلامی هنوز توهم داشتند؟

ـ دقیقاً همین‌طور است.

* طبق اطلاعاتی که من دارم (لطفاً من را تصحیح کنید) پس از دستگیری‌تان شما رفته ـ رفته از مواضع سازمانی که با آن فعالیت می‌کردید، فاصله گرفتید و حتا از دوستان و رفقایی شنیده‌ام که به نقد سازمان اکثریت و جناحی که با آن همکاری می‌کردید، یعنی پیروان کنگره 16 آذر نشستید. این تغییر در شما چگونه ایجاد شد؟ چه عواملی در زندان باعث شد که شما خودتان را از مواضع آن سازمان جدا و غریبه احساس کنید؟

ـ قبل از این‌که وارد به این سؤال سر راست شما بشوم، باید این توضیح را بدهم که یکی از اختلافات جناح 16 آذر (که عمر کوتاهی داشت و جوان مرگ شد در آن شرایط) نزدیکی رهبری وقت سازمان اکثریت در وحدت با حزب توده‌ی ایران بود...

* درست است.

ـ به طبع وقتی من نگاه انتقادی به آن جریان داشتم، نمی‌توانستم با جریان اکثریت باشم. از این روی جریان 16 آذر را انتخاب کردم. جریانی که دوره‌ی بسیار کوتاهی را از سر گذراند و اصلاً تاب نیاورد تا بتواند آزمایش خودش را پس بدهد...

* به هر صورت شما در یک دوره‌ی حدوداً سه ساله با این جناح همکاری می‌کردید دیگر؟

ـ بله!

* پس بپردازیم به سؤالی که با شما در میان گذاشته بودم: چطور در زندان به نقد این سازمان و مواضع سیاسی‌اش رسیدید.

ـ ببینید آقای خوشدل عزیز، فقط زندان آدم را تکان نمی‌دهد. من حتا می‌توانم بگویم که بعد از زندان، بیشتر نگاهم فاصله گرفت با آن چیزی که منجر به آن فاجعه شد. زندان بی‌تأثیر نبود؛ جایی‌که چپ و راست را می‌بردند و سلاخی می‌کردند. البته زندان ما را تکان داد، امّا حوادث بعد و اتفاقات سیاسی، اجتماعی‌ای که من در خارج از زندان با آن درگیر بودم، بیشتر به آن فاصله‌گیری منجر شد.

* دلم می‌خواهد به این موضوع از زاویه‌ی دیگری بپردازم (البته قصد ندارم ترم‌های اخلاقی را به این موضوع وارد کنم) فردی در عنفوان جوانی در رابطه با جریانی دستگیر و زندانی می‌شود و چند سالی از بهترین سالهای عمرش را در پشت میله‌های زندان می‌گذراند. امّا این تمام قضیه نیست؛ رنج و شکنج زندان از یک طرف و همکاری با تشکیلاتی که از حاکمیت سرکوب دفاع کرده و یا نسبت به سرکوب سکوت کرده، این زخم را ناسورتر می‌کند. پرسشی که آقای اصلانی از شما دارم این است که با این حس دو گانه، با این تناقض چگونه کنار آمدید؟ اصلاً آیا توانستید با آن کنار بیایید؟

ـ ما به عنوان بخشی از بدنه‌ی سازمان فدائیان، در لحظه به مسایل دور و برمان نگاه می‌کردیم، امّا خوب نمی‌دیدیم. یعنی به حوادث فقط نگاه می‌کردیم. این موضوع احتیاج به تلنگر و احتیاج به سیلی سختی داشت. مثلاً وقتی ما در سال 63 به زندان وارد شدیم، مجموعه‌ای از بحث‌های جدیدی را با خودمان به داخل زندان بردیم، از جمله بحث‌هایی نظیر «دوران»، «سمت‌گیری سوسالیستی»، «ماجرای وحدت با حزب توده» و امثال اینها. دوستانی که از قدیم در زندان بودند، بچه‌هایی عمدتاً از جریانات چپ، ما را نگاه می‌کردند و ممکن بود آب دهان‌شان هم از برخی از این اطلاعات می‌رفت، امّا در نهایت ته دل‌شان می‌گفتند: شما همان پدرسوخته‌های راست‌ هستید. از این‌رو آقای خوشدل ما مجبور شدیم، بخشی از ما مجبور شد که خودش را بالانس کند با منتهی علیه جریان چپ زندان. بسیاری از دوستان 16 آذری که جریان کوچکی بود، (از زاویه‌ی ضریب جمعیتی) یکی از بالاترین درصدهای اعدام را در سال 67 داشته است...

* کاملاً درست است.

ـ یعنی ما با آن بخش بالانس کردیم و خودمان را به جلو بردیم. فی‌الواقع می‌خواهم بگویم آن چیزی که در بالای جریان ما حاکم بود، آن سیاستی که رهبری سازمان پیش می‌برد، با آن چیزی که در بدنه و پائین‌تر وجود داشت (حتا از کادرها به پایین) دو دنیای نسبتاً متفاوت بود. من نام بچه‌هایی که دیگر در میان ما نیستند را می‌توانم نام ببرم که اساساً وقتی مواضع سازمان را می‌پرسیدند، مواضع تلفیق شده و اختلاطی از جریانات دیگر را به هم می‌چسباندند و به عنوان موضع سازمان به آنها می‌دادند، که اساساً می‌توانست موضع سازمان اکثریت و جریان 16 آذر نباشد. دو دنیای...

* سؤالم را ساده‌تر با شما در میان می‌گذارم؛ چند سالی قبل با دوستی صحبت می‌کردم که قبلاً با سازمان اکثریت فعالیت می‌کرد و مدت کوتاهی هم در زندان به سر برده بود. ایشان یکی از دلایل اصلی بریدن از دنیای سیاست و فعالیت‌های سیاسی را همکاری در دوره‌ای با سازمان اکثریت عنوان می‌کرد و می‌گفت که این تناقض را نتوانسته با خودش حل کند.

همان‌طور که قبلاً گفتم نه می‌خواهم وارد ترم‌های اخلاقی شوم و نه ارزش گذاری سیاسی کنم. با این حال سؤال من از شما این بود که آیا شما این تناقض را با خودتان داشتید؟ آیا هنوز این تناقض را با خودتان دارید یا خیر؟

ـ من به نسبت خودم آن چیزی را که می‌توانم از آن به عنوان شرم نام ببرم، این شرم را هنوز که هنوز است با خود دارم. به هر جهت یکی از موازین حقوق شهروندی یکی از مسایل جوامع مدرن، برخورد به گذشته‌ی خود انسان است. برخورد به گذشته‌ای که چندان دور نیست و من از بابت آن سیلی و شلاق هم خورده‌ام. من این احساس شرم را (بدون این‌که بخواهم یک ادعای کاذب را در اینجا مطرح کنم) این سنگیی و یا به قول یکی از دوستان (با خنده) این «بی‌ناموسی سیاسی» را (نمی‌خواهم به مقولات فمینیسی بپردازم!) هنوز به نوعی با خود دارم، به نسبت دوره‌ای که من به هر جهت هواداری کرده‌ام، در جریانی فعالیت کرده‌ام که در مقابل خواست‌های مردم بوده است.

ببینید! تداعی شدن ما با فدائیان در حقیقت به جهت سنت‌های انقلابی و سنت‌های آرمان‌خواهانه‌ی جریان فدایی بود. به اعتقاد من رهبری وقت سازمان اکثریت همکاری با سیستم جنایت را به آن سنت اضافه کرد، چیزی که در آن جریان سنت نبود. یعنی آنها قبح همکاری با سیستم جنایت را تئوریزه کردند و هنوزهم که هنوز است این کار ادامه دارد.

* از آنجا که حتم دارم جوانانی این گفتگو را می‌خوانند، و از طرفی شما این‌گونه با صداقت به پرسش‌ها جواب می‌دهید، برای روشن شدن بخش‌های تاریکی از تاریخ کشورمان بیایید ما را با مهدی اصلانی سالهای 60 تا 63 آشنا کنید.

البته تلویحاً به این موضوع اشاره کردید، امّا بگویید که او نسبت به دستگیری‌های گسترده‌ی نیروهای سیاسی به عنوان یک فعال سیاسی ـ تشکیلاتی چه فکر می‌کرده و در آن دوره چه تحلیلی برایش داشته؟

ـ جز این‌که احساسم زخم خورده است و نگاهم نگاه دوستان آن طرف نیست... و به شدت رنج می‌برم از اتفاقاتی که دارد می‌افتد، به شدت درگیرش هستم و هیچ‌کاری از من برنمی‌آید... این نما و تصویر کلی‌ای است که می‌توانم از آن سالها به شما بدهم. این را هم اضافه کنم که من در سال 62 وضعیتی داشتم که دوستانمان در سال 60 داشتند؛ شبی در فرودگاه خوابیدن، در ترمینال جنوب خوابیدن و و و. یک نوع دربدری و یک نوع بی‌سقفی بود آقای خوشدل. شاید برایتان جالب باشد که به شما بگویم دوره‌ای که دستیگر شدم و به زندان کمیته‌ی مشترک برده شدم، بعد از بازجوئی‌ها و کتک خوردن‌ها، اولین باری که توانستم فکر کنم و اولین جمله‌ای که به خودم گفتم این بود: آخیش، راحت شدم! مدتها این کلام را می‌خوردم، امّا به زبان نمی‌آوردم.

اتفاقاً این جمله‌ای بود که بسیاری از دوستانی شبیه به من، بعد از دستگیری به خودشان گفته بودند: آخیش... راحت شدیم!

* بیاییم شعاع دایره‌ی بحث‌مان را کمی بزرگ‌ تر کنیم. از آنجا که یکی ـ دو نامه‌ی سرگشاده از طرف یکی از رهبران سازمان فدائیان اکثریت به مقامات رژیم اسلامی، بحث‌هایی را در بخش‌هایی از جامعه‌ی ایرانی خارج کشور برانگیخته‌ی بود، و متعاقباً مصاحبه‌ای که (مصاحبه را هم داخل گیومه بگذارید) ایشان با یکی از نشریات ایرانی خارج کشور داشته، که در آن نسبت به مواردی از سیاست‌های سازمان اکثریت در ارتباط با دستگیری‌های نیروهای سیاسی و حتا کادرهای این سازمان اظهار نظر کرده، بد نیست که یکی ـ دو پرسش را در این زمینه با شما در میان بگذارم. سؤال اولم، که پرسشی کلی‌ست: آیا فکر می‌کنید مخالفت با سیاست‌های حزب توده و سازمان اکثریت که در سرکوب نیروهای سیاسی با رژیم اسلامی همکاری کرده‌اند، صرفاً یک شعار سیاسی و یا یک تاکتیک چپ روانه است (آن‌طور که برخی از رهبران این دو تشکل عنوان می‌کنند) و یا حکایت از واقعیت‌های تلخ تاریخ گذشته‌ی ما داشته است؟

ـ اگر اشتباه نکنم اشاره‌تان به مصاحبه‌ی اخیر آقای نگهدار است و مواضعی که ایشان...

* کاملاً!

ـ من نمی‌دانم مطلبی که به عنوان «اسپارتاکوس» در نقد همین دو موضوع نوشتم را نگاه کردید یا خیر؟

* هم آن را خواندم و هم از طریق ای ـ میل لیست خودم، که تعداد قابل توجهی‌ست برای دیگران فرستادم.

ـ بگذارید سؤال را به‌طور مشخص این‌گونه توضیح بدهم، نگاه من به ماجرا این‌طور است؛ هنوز که هنوز است رهبری وقت فدائیان (مسئله‌ی من مسئله‌ی فردی با آقای نگهدار نیست، ایشان شاید نسبت به بقیه شجاعت بیشتری دارد که مسایلی را مطرح می‌کند. آن کسانی که به اصطلاح روی صندلی نشسته‌اند خطرناک‌ تر هستند) بند نافش نسبت به آن‌چه که اصلاحات در ایران خوانده می‌شود، نسبت به آن‌چه که من در یک کلام سیستم جنایت می‌نامم، هنوز قطع نشده است.

* سؤال مشخص‌تری را با شما در میان می‌گذارم و خواهش می‌کنم که به صورت فردی به آن پاسخ دهید: این که گفته می‌شود در اوج سرکوب نیروهای سیاسی برخی از رهبران حزب توده و سازمان اکثریت به کشتارگاههای اوین، دادستانی و اماکنی نظیر آن رفت و آمد داشتند، نسبت به آن چقدر اطلاعات دارید؟ من تحلیل سیاسی شما را نمی‌خواهم، بلکه صرفاً اطلاعات شما را به عنوان یکی از فعالین سیاسی که در آن دوره فعالیت تشکیلاتی داشته می‌خواهم.

ـ اطلاعات من در حد همین چیزی‌ست که خودشان مطرح کرده‌اند، اطلاعاتی که آقای فرخ نگهدار به عنوان مسئول اول و دبیر اول وقت سازمان فدائیان مطرح کرده‌اند. ایشان هشت سال دبیر اول فدائیان بودند. و البته آن مواردی که امروزه از لابلای اسناد، کتابها و خاطرات دارد بیرون می‌آید. البته باید با دقت به این موارد نگاه کرد. مثلاً این‌که آنها در شعبه‌ی بازجویی حاضر می‌شدند، بازجویی می‌کردند، این اتهام سنگینی است و مسئولیت سنگین این اتهام مشخص به عهده‌ی دوستانی‌ست که آن را نقل می‌کنند و درجه‌ی درستی و صحت و سقم آن را باید خود این دوستان روایت کنند، چرا که مسئولیت‌پذیری می‌آورد. امّا آن‌چه که این روزها در لابلای اسناد مطرح می‌شود؛ من رجوع می دهم شما را به کتاب آخر آقای هاشمی رفسنجانی؛ کتاب «عبور از بحران»...

* این کتاب را خوانده‌ام و فکر می‌کنم دیگران هم باید آن را بخوانند.

ـ در این کتاب علناً مطرح می‌کنند که در مرداد ماه سال 1360، اولاً تحلیل می‌دهند که معمولاً وقتی «اینها» می‌آمدند و از ما قرار ملاقات می‌گرفتند، بهانه‌ی ملاقات دادن اطلاعات بود. می‌گویند آقای کیانوری و عمویی از حزب توده ایران در روز دوشنبه 12 مرداد در آنجا حضور داشتند که از فعالیت «اتحادیه‌ی کمونیست‌ها» و دادن اسلحه به انشعابیون دموکراتها در کردستان پرده بردارند. سازمان اکثریت به هر حال سازمانی بود که طبق اسناد کنگره‌ی اول (که واقعاً فاجعه‌آمیز است) تحلیل رهبری وقت آن این بوده که دریای بزرگ و بدنه‌ی بزرگ جنبش فدایی را که فاقد «سَر» بوده، می‌بایستی به سری که حزب توده‌ی ایران باشد وصل کنند. یعنی آنها هم نمی‌توانستند جدای از آن سیاست عمل کنند. چیزی که من اسمش را همکاری با جنابت می‌گذارم.

* البته هاشمی رفسنجانی این اواخر ادعا کرده که سرکوب حزب توده و سازمان اکثریت عمل اشتباهی بوده است! به هر حال، می‌خواهم یک مورد مشخص دیگر را هم با شما در میان بگذارم: حدود یک ماه قبل ای‌میلی از یکی رفقا از امریکا به دستم رسید (خارج از نوار می‌توانم اسم ایشان را به شما بگویم) این دوست که مدتی را با آقای غبرایی در یک سلول زندانی بوده‌اند، اشاره داشتند که ایشان می‌دانسته چرا و چگونه دستگیر شده و توسط چه کسی بلاگردان شده است. آیا شما از این موضوع اطلاعی دارید؟

ـ من با آقای غبرایی هیچ وقت هم بند نبودم، چون ایشان در سال 60 دستگیر شدند و من هیچ وقت با ایشان در زندان نبودم.

* بیاییم این مبحث را به نوعی جمع‌بندی کنیم. شما مدتی‌ست که در خارج کشور زندگی می‌کنید، آن هم در کشوری که کانون جنایت‌های فاشیزم هیتلری بوده. قطعاً شما شاهد بوده‌اید که اکثریت مردم کشوری که شما در آن زندگی می‌کنید، آن جنایت را فراموش نکرده است. با تجربه‌هایی که در گذشته و حال داشته‌اید، به نظر شما چکار باید کرد که جنایت‌های دهه‌ی شصت در زندانهای ایران فراموش نشود؟ البته منظور سؤال راه‌حل‌هایی که به انتقا‌م‌گیری و بازتولید جنایت منجر شود نیست، بلکه راه حل‌هایی‌ست برای جلوگیری و ممانعت از تکرار جنایت.

ـ من در پاسخ مشخص به سؤال مشخص شما، آن چه که خودم می‌توانم انجام دهم را می‌توانم عنوان کنم. من به هر حال به عنوان کسی که شاهد یکی از فجیع‌ترین جنایات بشری بوده، که شاید بشود آن را هنجار جنایت در جمهوری اسلامی نام‌گذاری کرد، کاری که می‌توانم انجام دهم (و اصلاً هم نمی‌ترسم که متهم به تکرار گویی و دوباره گویی شوم) این است که هر سال تمام تجربه‌های خودم را از زندان، تمام آن چیزی که آنها انجام داده‌اند، خصوصاً ماجرای تابستان سال 67 را با بلندگویی، فاش‌گویی و همه‌گویی از طرق مختلف بیان کنم (مثل همین ارتباطی که من و شما با هم داریم) تا اولاً خود ما یادمان نرود، چون خوره‌ی فراموشی کم‌کم دارد فراگیر می‌شود. و یادمان هم نرود آقای خوشدل عزیز، این قبیله آدمخوار نزدیک به 30 سال است که دارد حکومت می‌کند. به هرحال تک تک ما باید وحشت داشته باشیم که جنایات و فاجعه‌ی عظیم دهه‌ی 60 گرد فراموشی رویش کشیده شود. متأسفانه این موضوع را هم دارند به زمین ما برمی‌گردانند. مثلاً در چندین شماره‌ی پی در پی نشریه‌ی «چشم‌انداز» که آقای میثمی آن را اداره می‌کنند، با تمام سردمداران وقت مصاحبه کرده‌ که همه‌ی آنها یک ترجیح بند نکبت را مطرح می‌کنند که...

* آن دوران گذشت و فراموش کنیم.

ـ بله، آن دوران تمام شده و باید فراموش کنیم. آن دوره محصول شرایطی بوده که آن طرفی‌ها شلوغ کردند، کشتند، این‌وری‌ها هم همین‌طور. این مسئله همین الان هم دارد تکرار می‌شود. شما مصاحبه‌ی آخر آقای مجید عبدالرحیم‌پور از رهبری وقت سازمان فدائیان در نشریه‌ی آرش را ببینید. ایشان هم می‌گویند که همه چیز در یک شرایط مساوی داشت اتفاق می‌افتاد، از آن ور کشته‌اند، از این‌ور هم کشته‌اند.

* بگذارید پرسش قبلی‌ام را یک جوری قوام دهم. از گوشه و کنار شنیده‌ام که در حال نوشتن و تدوین خاطرات خودتان از زندان هستید. اظهار نظر شما را در این زمینه می‌شنوم تا بعد پرسش مشخص‌تری را مطرح کنم.

ـ بله! موضوع خاطرات من به اعتبار کلام جادویی شاملو «یک وسوسه‌ی نابکار است درمن» آن هم هیجده سال بعد از دوره‌ی آزادی‌ام از زندان درسال 68، بعد از مدتها کلنجار رفتن با خودم، چه در داخل و چه در خارج، با خودم این کلنجار را داشتم که آیا چه ناگفته‌هایی برجای مانده... بر زمین مانده که دیگران نگفته باشند و من باید آنها را روایت کنم. به هر حال من اعتقاد دارم که به تعداد همه زنده ماندگان، خصوصاً در ماجرای تابستان 67 ما روایت داریم. از این رو من هم تصمیم گرفتم روایت خودم را از آن قلمی کنم و به زوایایی از ماجرای زندان که به باور من به آنها کم‌تر پرداخته شده، یا اصلاً پرداخته نشده، بپردازم. اساساً هم ادعای بهتر بودن آن را ندارم، امّا به تفاوت آن با کتاب‌های دیگر می‌خواهم تأکید کنم. آن‌هم به جهت این‌که برخی از دوستان بسیار نزدیکم (که بسیاری‌شان را شما هم می‌شناسید) کتاب را در اختیار آنها گذاشتم و آنها بخش‌هایی از آن را خوانده‌اند و بر این تفاوت صحه گذاشته‌اند.

* این تفاوت‌ها را کمی توضیح دهید.

ـ یک جورهایی سعی کرده‌ام هم در به کارگیری کلمات، ادبیات و انتخاب واژگان تفاوت‌هایی وجود داشته باشد، و هم ماجراهایی که در آن دوران خودم شاهدش بودم را بنویسم. از جمله ماجرای طنز در زندان، آن هم به روایتی عادی که در عین طنزآمیز بودن، بسیار تراژیک جلوه می‌کرده. یک مورد آن را اجازه می‌خواهم برای شما نقل کنم؛ در سال 64 در زندان اوین، وقتی که نوبت دستشویی ما بود در سالن و اطاق‌‌های دربسته، به ما داروی نظافت داده بودند. گرفتن داروی نظافت خیلی سخت بود، چون زندانی می‌توانست با آن خودکشی کند و ماجراهایی که می‌دانید. در نوبت حمام و توالت ما، مسئول بند در یک تشت بزرگ داروی نظافت درست کرده بود که یکی از نگهبان‌های بند آب گرم را قطع می‌کند. سی و هفت ـ هشت نفر زندانی که داروی نظافت را مصرف کرده بودند، با آن آب سرد حمام، تمام پرو پای‌شان سوخت. ما دو هفته‌ی تمام مثل اردک گشاد ـ گشاد در سلول راه می‌رفتیم، می‌خندیدیم و درد می‌کشیدیم و اشک‌مان در می‌آمد.

حوادثی از این دست را که ما با آنها بسیار درگیر بودیم، فکر کردم که جای‌شان در ادبیات زندان خالی‌ باشد.

* می‌خواهم دل نگرانی خودم را به صورتی کاملاً دوستانه و شفاف با شما در میان بگذارم. فکر می‌کنم با من هم عقیده باشید که تحریف آگاهانه‌ی تاریخ، تحریف واقعیت‌های زندان با هر توجیه و منطقی به باز تولید ضد ارزش‌ها و به باز تولید جنایت کمک می‌کند. مصیبتی که بخشی از خاطره‌نویسی زندان سالهاست در تبعید دچارش شده و از قِبل آن ضرر و زیان جبران‌ناپذیری خورده است. سؤال من این است: شما قرار است کدام طیف و قشر اجتماعی را با انتشار کتاب‌تان راضی و خشنود کنید؟

ـ من اساساً نگاهم را این‌گونه تنظیم نمی‌کنم که دل چه کسانی را باید به دست بیاورم و یا دل چه کسانی ممکن است آزرده شود. من به بخشی از ویژه‌گی‌های کتابم اشاره کردم. بخش دیگر برمی‌گردد به حوادث درد بار و فاجعه‌آمیز زندان. از جمله می‌توانم برای شما توضیح دهم که در زندان گوهردشت در بند هفت و هشت، که می‌دانید کشتارهای زندانیان طیف چپ، از این دو بند شروع شد...

* دقیقاً!

ـ این دو بند (که من در بند هشت زندانی بودم) به دلیل موقعیت جغرافیایی‌اش، به اضافه‌ی فرعی بیست، شاهد بیشترین حوادث از کشتار بزرگ بود. آن‌هم به این دلیل که این دو بند مشرف بود به حسینه و آمفی‌تأتر خون در زندان گوهردشت. از زنده ماندگان این دو بند تاکنون تقریباً هیچ خاطره‌ای نداشته‌ایم. در این‌صورت من روایت خودم را تعریف می‌کنم. حالا چه بخشی ازآن به کار تاریخنگاری بیاید، چقدر از آن به کار راست‌نگاری خاطره‌نویسی و روایت زندان بیاید، آن برمی‌گردد به انصاف سیاسی، اجتماعی ما. ضمن این‌که با حرف شما کاملاً توافق دارم نسبت به این‌که در برخی از خاطره‌نویسی‌ها... که خوشبختانه آن بخش از خاطراتی که نگاههای تمامیت خواه داشته‌اند به مرور کنار گذاشته شده‌اند. یعنی اگر همین حالا شما از من بپرسید که چند کتاب خاطرات زندان خوب را به من معرفی کن، من بلافاصله چهارـ پنج کتاب را برای شما نام می‌برم. این کتابها به دانش من افزوده، نه آن بخش ازخاطراتی که حتا برخی از دوستان خود من نوشته‌اند (به لحاظ خطی می‌گویم) آنها چیزی به دانسته‌های ما از ماجرای زندان اضافه نکرده است. خوشبختانه بعد از این همه خاطره‌نویسی و توجهی که به ادبیات زندان شده، آرام ـ آرام دارد جا می‌افتد که خاطرات خوب، نگاههای منصف و انسانی جای خودش را در این عرصه باز کند و مُهر خودش را بر آن بزند.

* البته نمی‌دانم این تحلیل درست شما در جامعه‌ی ایرانی در اقلیت یا در اکثریت قرار دارد. بگذارید این سؤال را هم با شما در میان بگذارم: آیا خیال دارید در کتاب‌تان به سالهای 60 تا 62 هم بپردازید؟ به تجربه‌های شخصی‌تان، به جلسات تشکیلاتی، به موضع‌گیری‌هایی که نسبت به دستگیری‌ها، سرکوب و اعدام زندانیان سیاسی در آن دوره می‌شد، و مسایلی از این است؟

ـ آن بخشی که به کار خاطرات زندان بیاید، چون من سال 63 دستگیر شدم...

* درست است.

ـ قطعاً در کتاب وارد می‌شود. امّا این موضوع را از همین حالا به شما اطمینان می‌دهم که «خودزنی» که در این کتاب شاهدش خواهید بود، چندان کم نخواهد بود.

* آیا تاریخی برای انتشار آن در نظر گرفته‌اید؟

ـ تمام تلاش و سعی من این است که در مراسم یادمان سال آینده، یعنی در تابستانی که در پیش داریم، بتوانم آن را به بازار کتاب عرضه کنم.

* بی‌صبرانه منتظر انتشار کتاب‌تان هستم، و یک بار دیگر از شرکت شما آقای اصلانی در این گفتگو تشکر می‌کنم.

ـ قربان شما، خیلی‌ ممنون از این‌که این فرصت را در اختیار من گذاشتید.

  *       *       *

« 8 فوریه 2006»    

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]