تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)

مرگ زودهنگام منصور حکمت،با بهت و اندوه طیف وسیعی از ایرانیان تبعیدی همراه بود. با این حال از همان روزهای نخست خلا‌ء حضور منصور حکمت در رهبری حزب کمونیست کارگری ایران، گفتگوها و گمانه‌ها پیرامون انشعاب و جدایی در این حزب آغازیدن گرفت.به یاد دارم در گزارش مفصلی از مراسم یادمان منصور حکمت در لندن، فقدان اتوریته‌ی سیاسی وی را در کارکرد آینده‌ی حزب کمونیست کارگری با اصغر کریمی به پرسش گذاشتم.

 

از آنجا که تا کنون همراهان امروزی و رفقای دیروزی حزب کمونیست کارگری ایران، و همچنین برخی از سیاسیون خانه‌زادی که رهبر به دنیا آمده و پیشوای منزوی از دنیا خواهند رفت، تعریف‌ها و تصویرهای غیر واقعی و حتا غلوآمیزی در له و علیه منصور حکمت ارایه کرده‌اند، باید بگویم که به باور و تجربه‌ی شخصی، منصور حکمت شخصیت ساده و خودمانی داشت. به قول عوام، خاکی بود تا پشت‌میزنشین. اما امان از اطرافیان، که عزم جزم کرده بودند تا وی را بر تخت سلطنت نشانند و تشکیلاتی را در آغازه‌ی هزاره‌ی جدید، در حد فرقه‌ی سیاه‌جامگان تنزل دهند.

در جمع‌ها و جلساتی که من به عنوان «میهمان» در آن‌ها حضور داشتم، دیدن رفقایی که کوله‌بار سال‌ها کار و فعالیت سیاسی-تشکیلاتی را بر دوش داشتند، اما همچنان خبردار روبروی منصور حکمت می‌ایستادند، غمی جانکاه را بر دل‌ها می‌نشاند. (طرفه اینکه برخی از این رفقای سر‌به‌زیر، امروز به جرگه‌ی آتش‌بیاران معرکه پیوسته‌اند.) برای اینکه در دعوا نرخی تعیین نکرده باشم، باید بگویم که به شخصه شاهد بودم که تعریف‌های نه چندان دل‌چسب برخی از کادرهای حزب از منصور حکمت، پوزخندی را بر لبان وی می‌نشاند. حتا در یکی از همین اظهار علاقه‌های انسان مشعوف ایرانی در جلسه‌ی «انجمن مارکس» او از جایش برخاست و مکان دیگری را برای نشستن انتخاب کرد. برای همین قرار گذاشته بودم تا در مصاحبه‌ای که با او خواهم داشتبرخی از مشاهداتم را در قالب پرسش با وی در میان بگذارم. پرسش سوم آن مصاحبه را از آرشیو بازنویسی می‌کنم: «با «خدا»‌باوری رفقایتان چه خواهید کرد؟ اگر خسته شدید و از لیدری حزب کناره‌گیری کردید، این معضل چه به روز حزب‌تان می‌آورد؟»

این مصاحبه به دلیل شروع بیماری سرطان منصور حکمت به گفتگوی شسته-رفته‌ی کتبی خلاصه شد و اعتراف ‌کنم که داغ طرح پرسش‌ها را بر دلم گذاشت.

 

آخرین انشعاب در حزب کمونیست کارگری ایران، کمر این حزب را به دو نیم کرد. نکته اینکه رفتگان و ماندگان، هر دو به منصور حکمت اقتدا کرده‌اند. با مطالعه‌ی صدها صفحه سند و ده‌ها ساعت گفتگو و مصاحبه، هنوز بر این باورم که عامل «اختلاف» را باید در ساختار تشکیلاتی این حزب جستجو کرد. از این روی با توجه به شناخت نسبی از صراحت دوستان در بیان نقطه‌نظرهایشان، تصمیم گرفتم تا مسئله «جدایی» را در مصاحبه‌ای با محمد فتاحی «آلان» از کمیته‌ی مرکزی حزب حکمتیست در میان گذارم. این گفتگو قرار بود زودتر از این تاریخ انجام شود. اما بر روی مشغله و گرفتاری‌های محمد فتاحی، مشکلات شخصی و جسمی من نیز مزید بر علت بوده است. گفتگو را با هم پی‌می‌گیریم:

 

(این مصاحبه نزدیک به  دو ‌ماه قبل انجام شده است.)

● محمد فتاحی عزیز - من‌بعد آلان- ممنون که در این گفتگو شرکت کردی.

مرسی!

● لطفاً هویت سیاسی‌ات را به‌طور خلاصه برای خوانندگان بازگو کن.

من یکی از کادرهای حزب «حکمتیست» و عضو کمیته‌ی مرکزی آن هستم.

● فکر می‌کنم  بهتر است کمی بیشتر با گذشته‌ی سیاسی‌ات آشنا شویم.

گذشته‌ام... (مکث)

● از فعالیت سیاسی‌ات در کردستان شروع کن.

من از سال ۵۶-۵۷ وارد سیاست شدم. ابتدا جذب «کومله» شدم، در مقطع اعتراضات مردم. جوانی بودم که تا آن‌موقع به همه چیز فکر می‌کردم غیر از سیاست. اتفاقی یا با برنامه، نمی‌دانم، اما فعالین کومله با من تماس گرفتند و بعد هم در ارتباط با آن‌ها فعالیت سیاسی‌ام را شروع کردم. جنگ که شروع شد، چون من از قبل فعال بودم، طبیعاً درگیر جنگ شدم و ...

● منظورت از جنگ، حملات حاکمیت نوپای جمهوری اسلامی به منطقه‌ی کردستان است؟

بله، جنگ رژیم علیه مردم کردستان. فکر می‌کنم جزو اولین کسانی بودم که در سال ۵۸ در آن جنگ زخمی شدم. در آن مقطع در منطقه‌ی نقده و اشنویه با کومله فعالیت می‌کردم و عضو کمیته‌ی تشکیلاتی منطقه بودم. بعد هم در دوره‌هایی در مناطق ارومیه فعالیت می‌کردم و فکر می‌کنم تا سال ۶۴-۶۵ بود که در ارگان‌های دیگر سازماندهی شدم. مدتی مسئول آموزشگاه مرکزی کومله بودم و بعد هم در دوره‌ای مدیر مدرسه‌ی حزبی «اکتبر» بودم. یک‌سالی هم در مریوان مسئول سیاسی گردان «کاک فواد» بودم تا اینکه سال بعد از آن رفتم به رادیو کومله. برنامه‌ای داشتیم به نام «ما و شنوندگان» که برنامه‌ی پر شنونده‌ای بود و من مسئول آن بودم. فکر می‌کنم آخرین فعالیت و مسئولیتم در کومله، دبیر رادیو کومله بود. بعد هم از کومله جدا شدم و ...

● به حزب کمونیست کارگری ایران پیوستی.

آره، با حزب کمونیست کارگری ایران فعالیتم را شروع کردم. تا اینکه بلاخره آمدیم به خارج، و در جریان هستی که در جریان جدایی‌های اخیر، من جزو اکثریت کمیته‌ مرکزی بودم که از «حزب» جدا شدم.

● با شناخت نسبی‌ای که از تو پیدا کردیم، گفتگویمان را شروع می‌کنیم: قطعاً نباید احساس خوشایندی داشته باشی از اینکه با جداشدن‌تان از حزب کمونیست کارگری ایران، کمر منسجم‌ترین تشکل چپ ایرانی در خارج از کشور را شکستید.

نه! (با خنده) جهت اطلاع‌تان در آن دوره من حدود چهار کیلو وزن کم کردم. Partner-‌ام به شوخی می‌گفت اگر سالی یکبار انشعاب کنیم، تو خوش‌تیپ‌تر می‌مانی! (خنده‌ی ممتد) نه، دوره‌ی خیلی سختی بود. به‌هرحال اوضاعی پیش آمد و راه دیگری نبود.

● راه دیگری نبود؟ ببین آلان جان، طرفین درگیر در حزب کمونیست کارگری برای ماهها یکدیگر را به انواع و اقسام صفت‌ها و اتهام‌های سیاسی و غیر سیاسی متهم می‌کردند و از مردم هم توقع داشتند آن‌ها را باور کنند (چون اطلاعیه‌ها خطاب به مردم بود) یعنی واقعاً تو فکر می‌کنی حتا یک نفر از آن مردم قبول کرد رفقایی که سال‌ها فعالیت سیاسی و تشکیلاتی مشترکی داشتند، آن همه صفت‌ها را به هم نسبت دهند و بعد هم به یک طرف سمپاتی  نشان دهند؟

من نوشته‌ی همه آدم‌ها یادم نیست ...

● ولی در جریان آن‌ها که قرار داشتی.

آره، ولی نوشته‌ها و مواضع خودم را بیشتر به خاطر دارم. من همیشه، حتا بعد از جدایی هم اولین نوشته‌ای که از جریان «حکمتیست» بیرون دادم، گفتم که از نظر من جریانی که مانده و ما از آن جدا شدیم، جریانی کمونیستی و چپ است، آدم‌های فداکاری هستند، مثل همه‌ی جریانات چپ و کمونیستی دیگر. منتها تا آنجا که مربوط به مبارزه‌ی سیاسی برای کسب قدرت سیاسی است، آن‌ها هم مثل بقیه جریانات چپ، کم توقع و شُل هستند.

● نظرت در مورد عکس‌العمل‌های تهییجی رفقای خودتان (حکمتیست) و رفقای حزب کمونیست کارگری ایران، که به صورت اطلاعیه‌های فردی یا تشکیلاتی بیرون داده می‌شد چیست؟

من شخصاً جزو تیپ‌هایی نیستم که تهییج کنم و یا از اعمال تهییجی پشتیبانی کنم، حداقل نوشته‌های من موجود است. در نتیجه و به‌طور کلی در بحث‌ها و ارایه‌ی مواضع سیاسی، تهییج بی‌معناست و در منطق سیاسی جایگاهی ندارد.

● به این قسمت دوباره می‌پردازیم (یعنی به استدلال‌های غیر سیاسی). اما برای جمع‌بندی این مبحث باید پرسید که اختلافات شما بر سر چه بود؟ «رابطه‌ی حزب و قدرت سیاسی»؟! این ادعا برای یک فرد سیاسی جدی، آن‌هم با وضعیتی که نیروهای سیاسی در خارج از کشور دارند، به یک شوخی شباهت دارد.

شما می‌توانی هر نامی بر آن بگذاری، ولی حزب کمونیست کارگری ایران در تمامی دوران فعالیت‌هایش، علی‌العموم دو سنت سیاسی را با خود داشت که یکی را منصور حکمت نمایندگی می‌کرد. او همیشه می‌گفت -و آخرین گفته‌اش هم این بود- که حزب کمونیست کارگری به چپ سنتی نزدیک‌تر است تا آن چیزی که او می‌خواهد و ...

● اگر این‌طوربود چرا وانمود می‌کردید که با تشکل‌های دیگر تفاوت دارید و آن‌ها تخطئه می‌کردید؟

اشاره‌ی منصور حکمت به یکی از گرایش‌های درون حزب بود. یعنی تفاوت فاحشی در سنت حزب کمونیست کارگری وجود داشت. اما اتوریته‌ی سیاسی منصور حکمت موجب می‌شد که حرف اول را در حزب، همیشه او بزند. در نتیجه بقیه یا سکوت می‌کردند و یا کار خودشان را می‌کردند. در نبود منصور حکمت آن تفاوتِ بین دو خط و سنت، خیلی برجسته‌تر شد. چون توازن قوا به‌هم خورده بود. در نتیجه بخشی که منصور حکمت آن را نمایندگی می‌کرد، ضعیف‌تر شد. در نتیجه آن چپ سنتی که منصور حکمت معتقد بود که حزب را به آن جریان‌ها نزدیک‌تر می‌کند، وزن و سنگینی بیشتری پیدا کرد. در نتیجه کار ما بیشتر معطوف شد به تبلیغات سطحی، همین! سازماندهی جدی نکردن، نقش جدی نداشتن، و در جامعه نیروها را به چپ و راست تقسیم کردن و ...

● چیزی که می‌خواهم بگویم، شاید تأیید ضمنی بخشی از صحبت‌های تو باشد، اما موضوع مهم‌تری در خود دارد. در گزارش مفصلی که از مراسم درگذشت منصور حکمت تهیه کرده  بودم، در مصاحبه با یکی از رفقای کمیته‌ی مرکزی حزب، احتمال انشعاب در حزب را در نبود اتوریته‌ی سیاسی منصور حکمت پیش‌بینی کرده‌ بودم. البته آن دوست چنین احتمالی را قاطعانه رد کرد. اما نکته‌ی من این است: اختلاف شما در حزب، اختلافی تشکیلاتی بود تا اختلافی نظری-سیاسی. چرا به این مسئله اعتراف نمی‌کنید؟

شما کاملاً درست می‌گویی. می‌خواهم بگویم این اختلافاتی که ما داشتیم، قبلاً هم به‌طور واقعی بود، تفاوت در سنت و شکل کار قبلاً هم وجود داشت. چیزی که ما را با هم نگاه می‌داشت، اتوریته‌ی بالای منصور حکمت بود. اما  وقتی این اتوریته نبود، در صورتی ما می‌توانستیم در کنار هم باشیم که رسماً قبول کنیم که در آن حزب سنت‌های مختلف و خطوط سیاسی مختلفی وجود دارد. یعنی اگر این حزب می‌خواهد یک  حزب سیاسی شود که جامعه را سازماندهی کند، نمی‌تواند نپذیرد نیروهایی زیادی را که در درون خودش جذب کرده، افراد و شخصیت‌هایی هستند که هر کدام می‌توانند تئوری‌های خودشان را داشته باشند، بی‌آنکه قرار باشد جا را برای یکدیگر تنگ کنند. وقتی ما نتوانستیم این قانون بازی را تنظیم کنیم، دیگر راهی باقی نماند. می‌خواهم بگویم که شما درست می‌گویی! اگر می‌پذیرفتیم که این حزب، یک حزب سیاسی باشد و در آن سنت‌ها و خطوط سیاسی با هم کار کنند، و فقط مبنای وحدت‌شان، برنامه و سیاست‌های تصویب شده باشد، آن‌وقت ما هم می‌توانستیم بمانیم و همکاری کنیم. وگرنه خیلی طبیعی است که آدمها مثل هم فکر نکنند و روی مسایل سیاسی با هم اختلاف نظر داشته باشند. اصلاً در همه‌ی احزاب دنیا وضع این گونه است ...

● بله در همه‌ی احزاب دنیا سنت‌های جاافتاده‌ای وجود دارد. اما در تشکل‌های ایرانی به‌طور عام، و تشکل‌های چپ به‌طور خاص، سنت کار جمعی و تشکیلاتی بسیار ضعیف است. انگار هر کس مترصد فرصتی است تا با جداسری، اعلام انشعاب کند.

اگر چپ [ایرانی] نتوانسته به احزاب قدرتمند سیاسی تبدیل شود، تا آنجا که مربوط به بُعد تشکیلاتی‌اش است، تفکر ایدئولوژیک و فرقه‌ای در آن‌ها قوی بوده. این تفکر معتقد است که هر کس مثل او فکر نکند، جزو فرقه‌ی او نیست. درنتیجه هر کس که سیاست متفاوتی داشت، فکر می‌کند که ایدئولوژی متفاوتی را نمایندگی می‌کند و از ...

● به اختلاف‌های سیاسی درون حزب اشاره کردی، و من هنوز از خود می‌پرسم کدام اختلاف؟ مثال مشخصی می‌زنم: بروید و یکی از آخرین تحلیل‌ها و نوشته‌های دوستمان «علی جوادی» را بردارید و اسم «رفیق فاتح» یا «کورش مدرسی» را بر بالای آن بگذارید. من بعید می‌دانم حتا یک نفر به موضوع پی برده و فرقی را مشاهده کند. آن‌ها نه تنها ادبیات سیاسی مشترکی دارند، بلکه حتا از یک ادبیات نوشتاری پیروی می‌کنند. از این رو پرسش مزبور هنوز بی پاسخ می‌ماند: اختلاف بر سر چه بود و چرا انشعاب این همه ابعاد گسترده‌ای پیدا کرد؟ در اینجا پوشه‌ی دیگری را باز می‌کنم، شاید به جواب نزدیک شویم: اگر با انشعاب سال ۹۹ در حزب، برخوردی صرفاً سیاسی می‌شد، این سنت در حزب وجود می‌داشت و اختلاف‌ها به کانال‌های شخصی هدایت نمی‌شد، آیا فکر نمی‌کنی این انشعاب رخ نمی‌داد و یا دامنه‌ی آن به مراتب محدودتر می‌بود؟

در انشعابات گذشته؟ نمی‌دانم! ما در دورانی که از جریان کومله و «حزب کمونیست ایران» جدا شدیم، قبل از آن بحث‌های کاملاً بازی شده بود، و اینکه فرق بین «کمونیسم کارگری» با گرایشات مختلف دیگر در چه است. ادامه‌ی این بحث‌ها بود که به جدایی ما منجر شد. یعنی بحث‌ها کاملاً سیاسی ...

● من از این انشعاب صحبت نمی‌کنم. منظور من انشعاب سال ۹۹ میلادی در حزب کمونیست کارگری است.

متوجه هستم، من خواستم اشاره‌ای عمومی داشته باشم. از آن دوره ما آمدیم به عنوان حزب کمونیست کارگری، فعالیت‌هایمان را شروع کردیم. همان‌طور که شما گفتی در سال ۹۹ بود که بخشی از کادرها به دلیل اختلافات سیاسی از حزب استعفا دادند. من فکر می‌کنم در آن دوره هم ما مباحث سیاسی زیادی داشتیم، منتها اساساً مقطعی بود که جدایی پیش‌ آمد. بعدها که اسناد علنی شد، معلوم شد که بعد از رفتن آن‌ها بود که بحث‌های سیاسی پیش کشیده شد. می‌ماند این مورد آخر، که ما از حزب کمونیست کارگری جدا شدیم. در این مورد هم می‌توانم بگویم تا آنجا که به شخص خودم برمی‌گردد، قصد ما نبود که ... بالاخره ما بعد از کنگره‌ی چهارم – اگر یادتان باشد کورش مدرسی برای لیدری حزب کاندیدا نشد و گفت که من «حمید تقوایی» را کاندیدا می‌کنم - اساساً به این خاطر بود که معضل تشکیلاتی کنار گذاشته شود و ...

● یعنی می‌خواهی بگویی که شما و رفقایتان که از حزب انشعاب کردند، تمام قرار‌ها و آیین‌نامه‌های تشکیلاتی را رعایت کرده بودید و صرفاً طرف مقابل بود که شمشیر را از رو بسته بود؟

نه! اولاً ما منشعبین نیستیم، «حکمتیست»ها هستیم ...

● بسیار خوب، شما حکمتیست‌ها!

بحث قرار و مدار تشکیلاتی نبود. بحث بر سر این بود که بحث‌های سیاسی‌مان را علنی کنیم، ما یکدست نبودیم. از قبل اگر بحث‌های سیاسی‌مان را بازتر و آرام‌تر می‌کردیم، طبعاً فکر می‌کنم تلفات کمتری می‌دادیم، دو طرف قضیه بیشتر روشن می‌شدند که اختلاف بر سر چیست. آخرین تقلایی که ما کردیم، برای آخرین پلنومی بود که می‌بایستی بگیریم. گفتیم با اینکه در کمیته‌ی مرکزی اکثریت هستیم، اما به ابزار تشکیلاتی متوسل نمی‌شویم. ما گفتیم که هیچ چیزی را که طرف مقابل موافقت نکند، به زور رأی‌گیری عملی نمی‌کنیم. این سند وجود دارد که ما آن‌موقع ارایه کردیم. منتها طرف مقابل ما آن را نپذیرفت ...

● چرا؟

به این دلیل که گفتند خط شما «راست» است و ما نمی‌توانیم با شما باشیم و همکاری کنیم. و درنتیجه جایی ندارد که در پلنوم با هم قرار و مداری داشته باشیم، وقتی به لحاظ خطی شما راست هستید و ما چپ‌ایم، شما «حجاریانی» هستید، شما دست‌راستی هستید و ما نمی‌توانیم با هم باشیم. این بود که آن‌ها به پلنوم نیامدند و به هوادارانشان فراخوان دادند تا بروند تجمعی بگیرند و اسمش را «کنگره» گذاشتند. می‌خواهم بگویم که این موضعی بود که ما گرفتیم. حالا هر کسی می‌تواند بگوید که این موضع بد یا غلط بود.

● با این نموداری که ترسیم کردی، بنابراین ما باید منتظر انشعاب‌های دیگری در «حکمتیست»‌ها باشیم. چون ظاهراً همه چیز ساده و پیش‌پا افتاده است ...

تا آنجا که به حزب حکمتیست مربوط است ...

● و ظاهراً هیچ تلاش جدی‌ای برای جلوگیری از انشعاب و پذیرفتن قوانین بازی، که ابتدایی‌ترین آن پذیرفتن حق گرایش در یک تشکیلات است، صورت نگرفته است.

تا آنجا که مربوط به حکمتیست‌هاست، ما این را جزو اسنادمان کرده‌ایم که سنت‌ها و خطوط سیاسی مختلف در حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست، می‌توانند با هم باشند و مبنای اتحاد ما اساساً سیاست‌های اتخاذ شده است و یا سیاست‌هایی که اتخاذ می‌شوند. مبنای ما اساساً «جنبشی» است تا اینکه سازمانی و تشکیلاتی. علی‌العموم جنبش کمونیسم کارگری، منابع جنبش کارگری و منفعت اجتماعی این جنبش. باید اتحاد را بُرد بر پای اتحادی جنبشی، بر این مبنا نگران اینکه خطوط فکری و شخصیت‌های مختلفی وجود دارند –با تئوری‌های مختلف- این نگرانی در ما وجود ندارد و ما از این پدیده استقبال می‌کنیم. اتفاقاً به همین نسبت که حزبی اجتماعی و قدرتمند‌تر می‌شود، آدم‌ها و کاراکترها و تئوریسین‌های مختلفی داخل آن می‌شوند. آن‌ها چه بسا تئوری‌های خودشان را داشته باشند. در نتیجه ما جا باز کرده‌ایم برای چنین اتفاقی در حزب حکمتیست. حتا در آن حزب قبلی هم ما پیشنهاد کردیم که چنین چیزی را جزو اصول سازمانی کنیم که پذیرفته نشد.

● حالا که هنوز در این زمین قدم می‌زنیم، بگذار این سؤال را هم با تو در میان بگذارم: آیا عامل «ملیت» در انشعاب و جدایی شما از حزب کمونیست کارگری دخالتی نداشت؟ همان‌طور که اطلاع داری، اکثر جداشدگان از حزب از رفقای کُرد بودند.

من فکر می‌کنم چسباندن هویت قومی در این مورد چیز جالبی نباشد ...

● اما واقعیت دارد.

ببینید! کسی که متولد جایی هست، زبان به‌خصوصی دارد، این‌ها برایش هویت قومی یا ملی محسوب نمی‌شود. من در نقد هویت قومی و ملی نوشته‌ام، درنتیجه من برای خودم هیچ هویت قومی و ملی قایل نیستم که بر این مبنا ارزیابی شوم.

● چه شما و چه دیگر دوستانتان حتا اگر بر «مسئله ملی» نقدی نوشته باشید، اما در این مورد ما با یک واقعیت عینی روبرو هستیم و آن اینکه اغلب جداشدگان از حزب کمونیست کارگری ایران از رفقای کُرد هستند.

اجازه دهید من چیز دیگری بگویم. اصلاً در آن تشکیلات هم [حزب کمونیست کارگری ایران] اکثر کادرهایش بچه‌هایی بودند که متولد کردستان بودند. از آن هم که بگذریم، به جامعه نگاه کنید. بزرگترین مراسم اول ماه مه، بزرگترین تجمعات هشت مارس، بزرگترین تجمعات چپ، دفاع از حقوق کودک و زن، مرکزش در سنندج است، در تهران نیست. در مراسم اول ماه مه در تهران، سخنران اولش «برهان دیوارگر» از فعالین کارگری متولد سقز، از استان کردستان بود. این‌ها هم به این خاطر است که بین دوره‌های سال ۵۸ تا حدود یک دهه بعد از آن، در کردستان کمونیست‌ها میدان عمل داشتند. آن‌ها در آن جنبش اجتماعی توانستند قدرت زیادی کسب کنند. در نتیجه در کردستان، به‌طور واقعی کمونیسم قدرتمند است. این یک واقعیت است. شما بیایید به «حزب کمونیست» نگاه کنید. اکثر، که نه، همه‌ی اعضای کمیته مرکزی‌اش اصلاً فارسی نمی‌توانستند صحبت کنند. یا مثلاً فعالین اصلی جنبش مشروطیت از تبریز برخاسته بودند. اما کسی نگفت که آن‌ها ترک‌های تبریز هستند. در عوض در تهران از آن‌ها به عنوان رهبران و شخصیت‌های جنبش مشروطیت استقبال شد. می‌خواهم بگویم که در دوره‌های مختلف، باید دید که جنبش‌های اجتماعی در کدام قسمت کشور قدرتمند است. همان‌طور که نمی‌شود جنبش مشروطه را ترکی و تبریزی کرد، حزب کمونیست اولیه را هم نمی‌شود تبریزی، ارومیه‌ای کرد.

● هنوز فکر می‌کنم که به بخش کوچکی از سؤال‌ها پاسخ داده‌ای و ...

یک چیز را هم اگر اجازه بدهید اضافه کنم. جهت اطلاع‌تان در آن حزبی که ما بودیم، سازمانده‌های اصلی‌اش در عرصه‌های مختلف، اغلب بچه‌هایی بودند که متولد کردستان بودند. فرض کنید مسئول تشکیلات کل کشور ما «اسد گلچینی» بود که متولد سنندج است. دبیر سازمان جوانانش «بهرام مدرسی» بود که فکر می‌کنم در کومله  کردی یاد گرفت. می‌خواهم بگویم که در رأس آن حزب بچه‌هایی بودند که متولد آن بخش از جامعه بودند. به خاطر این‌که آن بخش از جامعه فرصت پیدا کرده بود که کمونیست‌های زیادی تحویل جامعه دهد. همین الآن اگر نگاه کنید، بچه‌هایی که کُردی‌ زبان اول‌شان است و در سازمان‌های مختلف چپ هستند، جمعیت‌شان غیر قابل مقایسه است.

● آلان جان، خودت بهتر می‌دانی که در حزب کمونیست کارگری ایران، چه درصد را رفقای کُرد تشکیل می‌دادند. بیا جهت صحبت را عوض کنیم. در این سال‌ها هرچه به جلو رفتیم توازن قوا در خارج از کشور به نفع نیروهای راست، غیر دموکرات و پرو رژيم تغییر کرده، اگر عوامل جهانی به هم خوردن این موازنه را زیاد عمده نکنیم، راحت‌تر می‌توانیم خود و عملکرد‌هایمان را در این مورد ارزیابی کنیم. مثالی عینی می‌زنم: نیروی راست مردم را به انحاء مختلف مخاطب قرار می‌دهد و سعی می‌کند با آن‌ها ارتباط برقرار کند. سپس بخشی از همین مردم را درگیر فعالیت‌هایش می‌کند. قاعدتاً آن‌ها از زبان مردم صحبت می‌کنند و حتا با زبان آن‌ها حرف می‌زنند. در عوض نیروی چپ –نیروهای چپ- هم مردم را مخاطب قرار می‌دهند، اما در این سال‌های اخیر اصولاً لزوم ارتباط با مردم را نمی‌بینند، در فعالیت‌های اجتماعی‌شان عموماً به جمع‌ها و محفل‌های خود بسنده می‌کنند، و بی‌تردید با زبان مردم هم صحبت نمی‌کنند. این معضل در تشکیلات شما هم وجود دارد. سؤال من از تو این است: آیا هنوز وقت آن نرسیده که به این محفلیسم انزواطلب پایان داده شود؟

من اسم این پدیده را محفلیسم نمی‌گذارم، صرف نظر از اینکه نیروهای چپ محفل‌اند یا نه، اما این نیروها در عرصه‌های سازماندهی، تبلیغ و سیاست‌گذاری، بسیار فرقه‌ای و سنتی هستند و هنوز از معضل تاریخی‌ای که داشته‌اند، نتوانسته‌اند بیرون بیایند. شما در بحث قبلی‌تان اشاره کردی به تشابه مقالاتی از رهبری حکمتیست‌ها با مقالاتی از رهبری حزب کمونیست کارگری، که اگر اسامی نویسندگانش راعوض کنیم، کسی متوجه آن نمی‌شود، چرا که تشابهات زیادی بین آن‌ها وجود دارد. می‌خواهم بگویم که خود ما نتوانستیم به روشنی در همه‌ی عرصه‌ها، کار کردن به شیوه‌ی سنتی و فرقه‌ای را نقد کنیم، که این مسئله در ابعاد مختلف عملی خودش را نشان می‌دهد. مسئله‌ای که شما می‌گویی یک چیز واقعی است و کسی که آن را انکار کند، سر در لاک خودش فرو کرده و قادر نیست جامعه را ببیند.

● اجازه بده این مسئله را بیشتر باز کنیم. آیا فکر نمی‌کنی معضل اغلب نیروها و سازمان‌های سیاسی چپ ایرانی، ایدئولوژیکی دیدن مفاهیم اجتماعی‌ست؟ بدین معنی که برای تمام مفاهیم اجتماعی جامعه در قرن بیستم و یکم، یک پاسخ ساده و بسته‌بندی شده‌ی ایدئولوژیکی ارایه می‌کنند. از مقوله‌ی «مردم» بگیرید تا مقولات «زنان»، «جوانان»، «کارگران» و حتا موضوع‌هایی از قبیل «انتخابات»، «جنبش دانشجویی» و امثالهم. ظاهراً دنیای واقعی فاصله‌ی نوری‌ای با بسیاری از این داده‌ها و «تحلیل»ها دارد. حزب شما هم از این قاعده مستثنی نیست و رفقایی نظیر «فاتح» در حزب‌تان استثنا هستند که از راه‌حل‌ها و پاسخ‌های ایدئولوژیکی در خصوص مسایل اجتماعی پرهیز کنند.

به نظر من هم «فاتح شیخ» جزو کسانی‌ست که خود من هم از تحلیل‌هایش لذت می‌برم، به دلیل اینکه استدلال و بحث‌های او اساساً بر واقع‌بینی است. این را شما درست می‌گویی  و حرف شما به نوعی درست است. شما اگر نگاه کنید به جریانات مختلف چپ –جدای از اینکه کدام یک کوچک یا بزرگ هستند- مثلاً اگر از حزب کمونیست کارگری فعلی که ما از آن جدا شدیم سؤال کنید که جواب شما به جامعه چه هست، می‌گوید: انقلاب! اگر همین سؤال را هم از کومله، طوفان، راه‌کارگر و رزمندگان قدیم هم بپرسید، می‌گویند: انقلاب! علی‌العموم یک جواب بسته‌بندی‌‌شده‌ی ایدئولوژیک در اختیار شما می‌گذارند که راهی را در عرصه‌ی اجتماعی به مردم نشان نمی‌دهد. و اتفاقاً این مسئله یکی از معضلات ما در عرصه‌ی سیاست درآن حزب بود. من یادم هست که در آن دوره منصور حکمت بحث می‌کرد –که اتفاقاً از بحث‌های آخرش بود- بحث او اساساً به میدان آمدن جنبشی بود، جنبش سرنگونی. اصلاً به آژیتاسیونی که: دارند می‌روند و انقلاب می‌کنند، من یاد ندارم که مقاله‌ای در این باره نوشته باشد. بحث او این بود که این جنبش را باید به جلو بُرد و با شعار و توضیح و آژیتاسیون که «انقلاب چیز خوبی است» کسی به میدان مبارزه‌ی اجتماعی وارد نمی‌شود، چرا که هیچکس عاشق قیام و انقلاب نیست، فقط در سکت‌های سطحی و حاشیه‌ای است که با شعارهای ایدئولوژیک خود را آژیته می‌کنند. در دنیای واقعی، مردم برای راه‌حل‌های واقع‌بینانه مبارزه می‌کنند. اگر شما به عنوان یک جریان چپ کمونیست روشن باشید، باید راه‌‌حل‌ها و جواب‌های سیاسی داشته باشید تا مردم را به انقلاب ترغیب کنید. بلشویک‌ها نگفتند: انقلاب، انقلاب، انقلاب کمونیستی! تا مردم انقلاب کردند. آن‌ها جواب‌های سیاسی به معضلات جامعه‌ی آن روز داشتند. گرسنگی بود، فقر بود، جنگ بود. در نقد این مفاهیم بود که آن‌ها رفتند «تزار» را به زیر کشیدند ...

● لطفاً تمرکزی به جریان خودتان داشته باش.

من می‌توانم بگویم که حکمتیست‌ها تنها جریان استثنایی هستند که بر طبل انقلاب! انقلاب! نمی‌کوبند. در عوض تا آن‌جایی که بتوانیم، طرح‌های روشنی عرضه می‌کنیم. بدین معنا که چه‌کار باید کرد تا جنبش سرنگونی را موفق کرد و در آن جنبش، رهبری آن را به‌دست گرفت. شما همین حالا بروید در جامعه بگویید انقلاب! بگویید انقلاب سوسیالیستی، بگویید سوسیالیسم، کسی دنبال‌تان نخواهد آمد و ...

● اما این موضوعی که اشاره می‌کنی، در ادبیات سیاسی حزب‌تان –حکمتیست- در اطلاعیه‌ها و مقالات‌تان مشاهده نمی‌کنیم. در هر چند سطر مقاله، چهار قید و پنج فعل امری خطاب به مردم تعبیه کرده‌اید. به شما گفتم دوستانی نظیر فاتح شیخ در حزب شما استثنا هستند. از طرف دیگر اشاره کردم که دنیای واقعی –که اتفاقاً می‌تواند دنیای زمخت و زبر و خشنی باشد- با دنیای درک و شناخت و تحلیل‌های ما فاصله‌ی نوری‌ای دارد. کافی است دو هفته از لاک خود بیرون آمده و با مردم کوچه و بازار دم‌خور شویم تا به این واقعیت تلخ پی بریم. سؤال من از تو این است: چگونه این فاصله و گودال عمیق قابل پر شدن است؟

  ما در کار سیاسی‌مان نه تنها مرزی بین داخل و خارج کشور نمی‌کشیم، بلکه فکر می‌کنیم که هر دو یک حوزه‌ی فعالیت هستند. نیرویی که در انگلیس، آلمان و سوئد سیاستی را اتخاذ می‌کند، عین همان سیاست در ایران نقش خواهد داشت. به‌طور مثال اتفاقی که چند سال قبل در برلین افتاد –کنفرانس برلین- همان اندازه که خارج کشور را تکان داد، ایران را هم تکان داد. می‌خواهم بگویم که تظاهرات‌ها و آکسیون‌هایی که می‌شوند، همان اندازه که در خارج کشور تأثیر دارند، در داخل هم مؤثرند. یا مثلاً بحث سیاسی خوبی که نوشته می‌شود، با امکانات اینترنتی و پیشرفت تکنولوژی، همه می‌توانند از آن اطلاع یابند. به این خاطر می‌خواهم بگویم که فعالیت‌های سیاسی ما در یک حوزه و دو میدان است، و ما نمی‌توانیم دو سیاست متفاوت را اتخاذ کنیم. درنتیجه سیاست‌هایی که اتخاذ می‌کنیم، غیر از ویژگی‌های دو بخش، در محتوا یک‌ چیز است.

● پلنوم حزب شما همین چندی پیش برگزار شد. چه اطلاعاتی از آن را می‌توانی بیرونی کنی و کدام تصمیمات گرفته ‌شده را می‌توانی اشاره‌ای داشته باشی؟

در پلنوم اخیر ما، که می‌توانم به سرخط‌های آن اشاره کنم، تا سیاست‌های اتخاذ شده، این بود که محل رجوع ما اساساً باید جامعه باشد. بر سر رهبری جامعه باید جوابگوی حزب و تشکیلات باشیم ...

● برای این «سرخط»‌ها، راه‌حل عملی‌ای اتخاذ کرده‌اید؟

می‌خواهم بگویم به‌طور کلی بحثی که داشتیم، رئوسی که داشتیم این بود که ما چه جواب‌هایی می‌توانیم به جامعه دهیم. اگر به مسایل مختلف جامعه جواب‌های سیاسی دهیم، این حزب به همان نسبت می‌تواند چیز دیگری شود، قدرت دیگری شود –چه در داخل و چه در خارج. می‌توانم بگویم که این مسئله فوکوس اصلی ما در پلنوم بود. اما اسناد سیاست‌های اتخاذ شده، الآن در دسترس من نیست و به درستی هم به خاطر ندارم که چه سیاستی اتخاذ شده است. منتها این جهت عمومی ما در پلنوم بود.

● از وقتی که به من دادی، ممنونم آلان جان!

مرسی!

 

* * *

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]