تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری

متداول نیست که پشت‌ و روی گفتگوهایم را در قسمت مقدمه با خوانندگان در میان بگذارم؛ موضوع‌های مهمتری برای طرح کردن وجود دارد. تازه، کم پیش می‌آید که گفتگویی در پیش و پس‌اش ماجراهایی با خود نداشته باشد. «گفتگو» حتا اگر خراشی کوچک بر سیمان باورهای سنگ شده وارد نسازد، به لعنت خدا هم نمی‌ارزد. بی‌کار و بی‌عار نیستیم که بیاییم با «چهره‌سازی» حق رفاقت بر جای آوریم. و بیمار هم نیستیم تا برای «اهداف مقدس» سیاه را سفید جلوه دهیم. گفتگو می‌کنیم و بی‌آنکه بخواهیم برایش هزینه می‌پردازیم.

*       *       *

«پروژه‌ی فتانت» از دو ارتباط شروع شد و در فاصله‌ای نزدیک به دو ماه به شانزده رابطه در سه قاره‌ی اروپا، آمریکا و آسیا رسید؛ بیش از سی ساعت مکالمه‌ی تلفنی و نیز نامه‌نگاری‌هایی از طریق پست الکترونیکی.

هر ارتباط، رابطه‌ی دیگری با خود می‌آورد. حلقه‌ای به حلقه‌ای دیگر وصل می‌شد. امّا اگر می‌پنداریم که از به هم پیوستن حلقه‌ها، زنجیره‌ی اطلاعاتی مفیدی حاصل می‌شد، سخت در اشتباه‌ایم: اطلاعات و ضد اطلاعات را (در مواردی آگاهانه) در اختیارات می‌گذاشتند تا اطلاعات اصلی را بسوزانند و یا در حاشیه‌اش قرار دهند.

 

عامل بازدارنده‌ی دیگر، در هم‌آمیختگی «من»ها و «منیّت»ها با حوادث و رویدادهایی است که قدمت آن به بیش از سی سال می‌رسد. راحت گفته باشم، عده‌ای می‌خواستند چند سطر اطلاعات خود را با انعکاس دادن یک کارنامه‌ی خیالی از گذشته‌شان طاق بزنند؛ آن‌هم در دو ساعت مکالمه‌ی تلفنی که می‌توانست در سی ثانیه خلاصه شود. اینها به این نوع زندگی عادت کرده‌اند و از این راه ارتزاق می‌کنند. سی و چند سال پیش عده‌ای از عزیزانمان به خاک و خون کشیده شدند، امّا اینها امروز «سهم امام» می‌خواهند.

 

ناهنجاری سوم در محدوده‌ی ارتباط‌های کتبی‌ام بود. درست از همان ساعات انتشار اولین گفتگو با رضا منصوران، ای ـ میل‌های تهدیدآمیز فرستاده شد تا همین اواخر. اگر این افراد بی‌چهره (چند چهره) می‌دانستند که این قبیل پیغام‌ها چه شور و انرژی مضاعفی در من ایجاد می‌کند، از کرده‌ی خود پشیمان می‌شدند.

دیگرانی با عناوین «تبعیدی»، «دوستداران کرامت» و... با ارسال شماره‌ی تلفن دستی خود می‌خواستند با آنان تماس گرفته شود تا «اطلاعات ذیقیمت» خود را در اختیار «نسل تشنه‌ی آگاهی» قرار دهند! این‌که چرا عوامل رژیم اسلامی به این پرونده‌ی خیانت و جنایت علاقمند شده‌اند، برایم موضوع لاینحلی بوده است.

 *       *       *

 

در نظر داشتم پروژه‌ی «فتنه‌ی فتانت» را حداقل با چهار گفتگو همراه کنم. برای گفتگوی چهارم وقت و انرژی زیادی صرف کرده بودم. امّا به دلایلی که در بالا به آنها اشاره شد، وهم بَرَم داشت که نکند در این آخرین گفتگو تمام رشته‌ها پنبه شود، و بیماری که از کمای سی و چند ساله برخاسته است، با شوک دیگری دوباره خاموش شود. این پروژه را با سومین گفتگویی که در پیش روی دارید، فعلاً به پایان می‌برم.

 

دریافت‌ها

ـ امیرحسین فتانت (جوان) پس از دستگیری و مقاومت اولیه به خدمت ساواک در‌می‌آید. همکاری و اطلاعات وی باعث دستگیری (حداقل) کرامت دانشیان می‌شود. این‌که آیا همکاری فتانت با ساواک تا مقطع دستگیری‌های سال 52 بوده، و یا این همکاری تا مقطع انقلاب ادامه داشته است، پرسشی‌ست که امیرحسین فتانت بایستی به آن پاسخ دهد.

ـ کرامت دانشیان پس از دستگیری تحت شدیدترین شکنجه‌های ساواک قرار می‌گیرد. پایداری و استقامت او برای حفظ «دوستان»اش، ازجمله امیرحسین فتانت بوده است. هیچ سند یا نقل قول شفاهی به من منتقل نشده که کرامت دانشیان در زیر شکنجه نام کسی را برده باشد.

پس از گذشت ماهها، کرامت هنور نمی‌تواند قبول کند که عامل دستگیری‌های گسترده «دوست» وی امیرحسین فتانت بوده است. یکی از دلایل سرباز زدن کرامت دانشیان از قبول این واقعیت تلخ می‌تواند وجود این فرضیه باشد: پیش از آنکه طیفی از زندانیان سیاسی به همکاری امیرحسین فتانت با ساواک شاه در زندان پی‌ ببرند، انگشت اتهام به سوی فرد دیگری نشانه رفته بود. البته طبق ادعای شخصیتی حقیقی به این نگارنده (که ایشان نمی‌خواهد نامی از وی برده شود) کرامت دانشیان پیش از اعدام پذیرفته بود که سر نخ دستگیری گروه در دست امیرحسین فتانت بوده است.

ـ خروج ایرانیان در سالهای آغازین انقلاب بهمن، بیش‌تر به دلایل وابستگی به رژیم پهلوی بوده است. پس از انقلاب نیروهای سیاسی بی‌شماری برای یافتن امیرحسین فتانت تلاش می‌کنند. طبق اظهارات آقای فتانت (در «مصاحبه»ای که با وی انجام شده) در مقطع انقلاب ایشان «آواره» کشورهای مختلف می‌شود. چرا؟ دلیل خروج امیرحسین فتانت از ایران در مقطع انقلاب چه می‌توانست باشد؟

ـ در سال 1369 شمسی کتابی از امیرحسین فتانت به نام «داستان تمام داستان‌ها» منتشر می‌شود. در این کتاب «راوی» یهودایی است که دوست دیرین‌اش عیسی مسیح را لو داده است.

ـ نزدیک به دو سال قبل نام «مترجمی» ایرانی در کشور کلمبیا، با ترجمه کتابی از مارکز به رسانه‌های ایرانی راه پیدا می‌کند. نام این مترجم امیرحسین فتانت است. امروز بر ما روشن شده است که امیرحسین فتانت «مترجم» همان امیرحسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان است.

ـ امیرحسین فتانت در «مصاحبه‌»ای به همکاری و مبادلات «فرهنگی» با رژیم اسلامی ایران از طریق سفارت رژیم در کشور کلمبیا اذعان می‌کند. ایشان از مقطع خروج خود از ایران، تاکنون (حداقل) 2 بار به ایران سفر کرده است.    

*       *       * 

 

در این گفتگو حسن فخاری به پرسش‌هایم پاسخ می دهد. ایشان از دوستان کرامت دانشیان بوده‌اند، و از معدود کسانی در خارج کشور که امیرحسین فتانت را در آن سالها از نزدیک ملاقات کرده است.

این گفتگو تلفنی بوده و بر روی نوار ضبط شده است.

                                                   

 

* آقای حسن فخاری، ممنونم از شرکت‌تان در این گفتگو.

ـ من هم ممنونم که این افتخار را به من دادید تا در خدمت‌تان باشم.

* شما جزو معدود زندانیان سیاسی در رژیم گذشته هستید که هم با کرامت دانشیان هم بند بوده‌اید و هم امیرحسین فتانت را از نزدیک دیده‌اید. لطفاً علت دستگیری‌تان را به‌طورخلاصه شرح دهید و بعد اشاره‌ای داشته باشید به نحوه‌ی آشنایی‌تان با کرامت دانشیان.

ـ دوستی داشتیم در «مدرسه‌ی تلویزیون» که ایشان به من گفت دانشجویی را می‌شناسد که آدم خوب و جالبی‌ست. با تعریف این دوست، من علاقمند شدم با این فرد که کرامت دانشیان بود، آشنا شوم. در آن زمان کرامت با یوسف آلیاری خانه‌ای اجاره کرده بود و با هم در آن خانه زندگی می‌کردند. (که همان‌طور که می‌دانید یوسف در جمهوری اسلامی اعدام شد) رفت و آمد و آشنایی من با کرامت از این دوره شروع شد...

* احتمالاً این موضوع باید مربوط به سال 48 شمسی بوده باشد.

ـ چهل و هشت... بله! این زمانی بود که کرامت دست اندرکار ساختن فیلم «دولت‌آباد» بود، که این فیلم مورد قبول تلویزیون قرار نگرفت. این موضوع باعث شد که کرامت به کار معلمی روی بیاورد. او رفت به روستای «سلیران» از توابع مسجد سلیمان، که آنجا واقعاً جهنم سوزان بود. در این دوره ارتباط من با کرامت از طریق نامه بود، تا عید سال 49، که او اول برای ملاقات خانواده‌اش به شیراز رفت، و بعد برای دیدن ما به تهران آمد. در تهران ما قرار گذاشتیم که با هم به روستای سولیران برویم. من با کرامت رفتم، و یوسف با مرتضی (که برادر من بود). ما تا پایان تعطیلات نوروز آنجا بودیم و بعد برگشتیم. دو ـ سه هفته بعد تصادفی شنیدیم که کرامت را دستگیر کرده‌اند...

* چطور متوجه شدید؟

ـ ماجرا از این قرار بود که یکی از دوستان ما، که از کارکنان تلویزیون بود، به سینما تخت‌جمشید می‌رود. (سینمایی که روزهای جمعه فیلم‌های خوبی در آن نشان می‌داد) این دوست در آنجا یکی از سپاهیان دانش را می‌بیند که در حوالی روستایی که کرامت در آنجا معلم بود، درس می‌داد. این شخص به دوست ما می‌گوید که کرامت را دستگیر کرده‌اند. این دوست ماجرا را به «پدرام اکبری» می‌گوید و پدرام هم ما را در جریان می‌گذارد. پس از آن ما هم آماده بودیم که دستگیر شویم، که به فاصله‌ی پانزده روز رابط من و کرامت و پانزده روز بعدي يوسف آلیاری و در آخر مرا دستگیر و به قزل‌قلعه بردند.

* مدت آشنایی‌تان با کرامت دانشیان چقدر بود... اصلاً جریان دستگیری‌تان را خلاصه شرح دهید.

ـ در آن سال به من و کرامت یک سال زندان دادند. اواخر آزاد شدنم جریان سیاهکل پیش آمد، که اسم من هم در آن ماجرا در آمده بود. « از گروه سياهکل با علی صفایی فراهانی دوستي داشتم و جليل انفرادي را هر هفته به اتفاق اسکندر صادقي در سنديکاي کارگران فلزکار و مکانيک ميديدم.» بهمين خاطرمرا به زندان قزل‌قلعه منتقل کردند. به هر حال، بعد از آن‌که از زندان بیرون آمدم، چند بار دیگر کرامت را دیدم، تا توسط افسران حزب توده کاری برای کرامت در شیراز جور می‌شود، که کرامت در آن شرکت مشغول به کار می‌شود...

* که آن شرکت، شرکتی ساختمانی بود.

ـ بله، شرکت ساختمانی بود. در این مدت ارتباط ما معمولاً از طریق نامه بود، تا سال 52، که ماجرای دستگیری‌ها پیش آمد.

* آشنایی‌تان با امیرحسین فتانت چگونه بود؟ در چه سالی و چگونه با او آشنا شدید؟

ـ در دستگیری‌ام سال 49 اولين بار امير حسين فتانت را در انفرادی قزل‌قلعه ديدم. ساواک ميخواست با فشارآدرس و نشانی «مرتضی فخار» را از من بيرون آورد و من مقاومت می‌کردم. هیچ يک از رفقای  دستگیر شده نمی‌دانست که مرتضی برادر من است. کسی که مرا با کرامت آشنا کرده بود دستگير کرده بودند و درست در دو انفرادي مقابل هم بوديم يا که از قصد قرارمان داده بودند... من اسم او را نمی‌برم، چون ممکن است او نخواهد نام‌اش برده شود...

* (اسم این فرد را خارج از نوار عنوان می‌کنم، که مورد تأیید قرار می‌گیرد). لطفاً ادامه دهید.

ـ او را هم دستگیر کرده بودند و درست مرا در انفرادی روبروی او انداخته بودند. این فرد مدام اصرار می‌کرد و می‌خواست بداند که مرتضی کیست. بجهتي که از او هم درباره مرتضي سوال کرده بودند. که من می‌گفتم: او را نمی‌شناسم. چند روز بعد امیرحسین فتانت را آوردند و در انفرادی مجاور من انداختند. از آن روز به بعد روزانه چند ساعتي در انفرادی ما سه نفر را باز ميگذاشتند...

* من در فاصله‌ی دو ـ سه هفته گذشته روی این مسئله پرس‌وجو کردم و به این نتجه رسیدم که باز گذاشتن در انفرادی‌ها در زندان قزل‌قلعه در آن دوره اصلاً معمول نبود. بعد از گذشت سالها و روشنگری‌هایی که شده، تحلیل شما از این قضیه چیست؟

ـ البته من در آن دوره متوجه نبودم چرا. ما فکر می‌کردیم این کار از لوطی‌گری و از ابتکارات گروهبانی به نام «مهدی» است، که آدمی «داش مشتی» بود. بعدها که متوجه شدیم امیر [حسین] فتانت با پلیس همکاری می‌کند، شکﺍم بر این رفت که او می‌خواهد از ما حرف بکشد و به ساواک گزارش دهد.

* گویا در برهه‌ای «فراری بودن» امیرحسین فتانت در نزد تعدادی از فعالین سیاسی شایع شده بود . لطفاً از تجربه‌ی خودتان این مسئله را برایم توضیح دهید، در ضمن اگر امکان دارد به مسئله دستگیری فتانت هم اشاره‌ای داشته باشید.

ـ امیرحسین فتانت به این صورت دستگیر شد. آنها سه نفر بودند «فرج آقازاده»، امیرحسین فتانت و «رحیم عراقی». رحیم عراقی بعداً با حزب توده همکاری کرد...    

* که در نظام اسلامی اعدام شد. [۱]

ـ بله! آنها ماجرای دستگیری خودشان را این‌طوری تعریف کردند، که می‌خواستند برای آزادی گروه فلسطین هواپیماربایی کنند که در مرحله‌ی شناسایی دستگیر می‌شوند؛ تمام پرونده‌ی آنها همین بود. امّا امیر فتانت فرار نکرده بود. البته بعد مرا از زندان قصر به زندان قزل‌قلعه منتقل کردند، ارتباط من با آنها کاملاً قطع شده...

* سؤال مکملی می‌پرسم: احتمالاً در حول و حوش سال 52 شما باید ملاقاتی داشتید با فرج آقازاده در تهران، که در آن ملاقات به ایشان می‌گوئید: فتانت فراری‌ست. امّا ایشان منکر این موضوع می‌شود و می‌گوید که او آزادانه می‌چرخد و فراری نیست. اگر این واقعه صحت دارد، لطفاً آن را برایم شرح دهید.

ـ سال 52 در ارتباط با پرونده گلسرخی و دانشیان مرا هم گرفتند. البته پرونده‌ی من در حاشیه بود، چون مدارکی که مربوط به سال 49 بود، در اختیار «فرهاد قیصری متهم رديف دوازده » قرار داشت. پس از این‌که ساواک آنها را کشف می‌کند، مرا هم دستگیر کردند. امّا چون پیش از دستگیری‌ام یکی از اهالی محله به من گفته بود که این مدارک را از باغچه‌ی خانه‌ی عمّه‌ی فرهاد قیصری در آورده‌اند، این بود که من با دست پُر به بازجویی رفتم و می‌دانستم که می‌بایستی هر چه می‌گویند، تأیید کنم. البته من پرونده‌ی دیگری در رابطه با آتش زدن ماشین پلیس هم داشتم،...

* این‌ ماجرا از چه قرار بود؟

ـ من از معلم شیمی مدرسه که رابطه‌ی سیاسی با او برقرار کرده بودم، فسفر سفید گرفتم. و بعد به سراغ فرهاد قیصری رفتم. البته فرهاد آدم سیاسی نبود، امّا چون جوّ آن دوره سیاسی شده بود (مثلاً ماجرای گران شدن بلیط اتوبوس) خیلی‌ها به آن طرف کشیده می‌شدند.

به هر حال، من فسفر را به او دادم و او گفت که من آن را به داخل ماشین پلیس می‌اندازم. به قول خلیل ملکی او متعلق به «نسل بی‌سیما»ها بود. وقتی فرهاد قیصری را دستگیر می‌کنند، او زیر شکنجه همه چیز را می‌گوید. بعد من را می‌گیرند. دادرس مدارکی که مربوط به من بود را نشانم داد و پرسید: اینها مال توست. گفتم: بله! او گفت چرا نرفتی آنها را از فرهاد قیصری بگیری؟ گفتم: به خاطر این‌که دیگر نمی‌خواستم فعالیت سیاسی کنم. بعد اضافه کرد که شماها ماشین پلیس را هم آتش زدید. که من گفتم: ماشین آتش نگرفت، ما فسفر را انداختیم و رفتیم. خلاصه همه چیز را تأیید کردم. من فکر می‌کردم چون اسم من در پرونده‌ی سیاهکل درآمده، حتماً نگه‌ام می‌دارند. ولی من را نگه نداشتند. امّا دادرس، که همان دادرس پرونده‌ی گلسرخی و دانشیان بود، چیزی به من گفت که برایم خیلی تعجب‌آور بود. او گفت: آیا امیر [حسین] فتانت را می‌شناسی؟ گفتم: آره. گفت که آیا تو می‌دانستی که او با اینها [دانشیان و گلسرخی] همکاری می‌کرده؟ گفتم: نه!

شما توجه داشته باشید که بازجو هیچ‌وقت جواب متهم را نمی‌دهد، امّا او اصرار داشت که با من در این رابطه راحت صحبت کند...

* یا غیرمستقیم می‌خواست به شما خطّ بدهد؟

ـ بله! بعد او گفت که آیا تو می‌دانی که او [امیرحسین فتانت] فراری است؟ گفتم: نه، حتا من نمی‌دانستم با اینها فعالیت می‌کرده. که او گفت: با اینها بوده و حالا هم فراری است.

به هر حال کسانی را که در رابطه با آتش زدن ماشین پلیس دستگیر شده بودند، مدتی نگه داشتند و بعد آزاد کردند...

* اسامی دیگر این پرونده یادتان هست؟

ـ «داوود یوسفیان» از کارکنان تلویزیون، که از دوستان کرامت دانشیان بود. فردی به نام «خسرو»، که پسر صاحبخانه‌ی فرهاد قیصری بود، من بودم و...

* برسیم به دیدارتان با فرج آقازاده در تهران.

ـ بله، وقتی آزاد شدم، از من تعهد گرفتند که از حوزه‌ی تهران خارج نشوم. تصادفاً آقایی به نام «مرتضي زربخت» که جزو «افسران خراسان» بود، کاری ساختمانی در شیراز برای من درست کرد. این بود که به ساواک تلفن زدم و گفتم که من از حوزه‌ی تهران دارم می‌روم شیراز، چون کاری برایم پیدا شده. ساواک گفت: اجازه نداری بروی. که من گفتم، در هر صورت دارم می‌روم. فردای آن روز فرج آقازاده جلو دانشگاه سر راه من سبز شد. من هم ماجرای کار پیدا کردن‌ام در شیراز را برای او تعریف کردم و گفتم که راهی هستم. او گفت من هم همراه تو می‌آیم. گفتم: برای چی؟ گفت: می‌خواهم امیر[حسین] فتانت را ببینم. من گفتم: امیر[حسین] فتانت که فراری است. او گفت: نه، کی می‌گوید فراری‌ست. گفتم: من زندان بودم و بازجوی پرونده گفت که او فراری است. که او گفت: نه، من می‌دانم جای‌اش کجاست. پدرش صاحب هتل «پالاس» شیراز است.

ما آن روز با هم بودیم، تا عصر که به طرف شیراز حرکت کردیم. فردای آن روز او رفت به هتل پالاس و بعد برگشت و گفت، که عصر فتانت می‌آید. عصر همان روز فتانت جلو «سینما آریانا» با دو نفر دیگر آمد...

* وضعیت ظاهری او چگونه بود؟ معمولی بود یا آشفته؟

ـ موهایش فر کرده، خیلی ژیگول و خوش تیپ بود. من به او گفتم: امیر! مگر تو فراری نیستی؟ گفت: نه، کی می‌گوید من فراری هستم. گفتم: بازجو به من گفت که تو در پرونده‌ی اینها [گلسرخی و دانشیان] هستی. او گفت: نه، من اصلاً با اینها نبودم. بعد از این قضیه من دیگر نمی‌دانستم چه چیزی بگویم.     

* از نوشته‌هایی که تاکنون منتشر شده، و از تماس‌هایی که اخیراً با تعدادی گرفته‌ام... گویا ماجرا از این قرار بوده: افرادی که در رابطه با پرونده‌ی «گلسرخی ـ دانشیان» دستگیر شده بودند، در زندان می‌نشینند به تحلیل کردن، که چگونه گروه لو رفته و این همه دستگیر شده‌اند. ظاهراً در آنجا به این نتیجه می‌رسند که عامل دستگیری‌ها باید شخص یا اشخاصی از میان گروه باشد و بعد نتیجه می‌گیرند که شخص جاسوس، امیرحسین فتانت است. حتا من شنیده‌ام که برخی از رفقای زندان در ابتدای دستگیری‌ها فکر می‌کردند که امیرحسین فتانت فراری است.

پرسش‌ام این است، که آیا شما این اطلاعات‌تان را به رفقای دیگر، از جمله رفقای داخل زندان منتقل کردید؟ آزاد بودن امیرحسین فتانت را می‌گویم.

ـ من به‌طور موقت به شیراز رفته بودم که بعد از پیدا کردن جا، به تهران برگردم و اسباب و اثاثیه‌ام را به شیراز منتقل کنم. وقتی آمدم تهران به بچه‌ها پیغام دادم که امیر[حسین] فتانت آزاد است. بعدها وقتی عباس سماکار را دیدم، گفت که  خبر تو رسید. او گفت: من آن موقع با یوسف نشسته بودم و داشتیم مسئله دستگیری‌ها را تحلیل می‌کردیم، و به این نتیجه رسیدیم که فتانت، کرامت را لو داده است. جالب اینجاست که کرامت در زیر شکنجه چقدر مقاومت می‌کند تا اسم فتانت را نیاورد، و آخر هم چقدر خوشحال بود که از این طریق او [فتانت] را فراری داده.

* دوستانی در خارج کشور، از جمله عباس سماکار تا حدودی چگونگی لو رفتن گروه را شرح داده‌اند، و این‌که چگونه تعدادی از زندانیان سیاسی به موضوع همکاری امیرحسین فتانت با ساواک پی‌برده‌اند. از طرف دیگر از افرادی شنیده‌ام که کرامت دانشیان تا آخرین لحظه قبول نمی‌کرده که فتانت با ساواک همکاری می‌کند و باعث دستگیری‌ها، از جمله دستگیری خود او بوده. اگر شما در این مورد مشخص اطلاعاتی داشته باشی، ممنون می‌شوم آن را بشنوم.

ـ در آن زمان، یعنی اوایل دستگیری‌ها هیچ کس نمی‌دانست که از کدام طرف ضربه خورده است. بعد از این‌که بچه‌ها را به زندان قزل‌قلعه می‌برند، در آن‌جا متوجه می‌شوند. کرامت تا لحظه‌ی اعدام فکر می‌کرد که امیر[حسین] فتانت را حفظ کرده و او را فراری داده. تا آن موقع او اصلاً از موضوع اطلاع نداشت. بعد من که خبر را می‌دهم که امیر... البته من پرونده‌ای از ساواک را در ستاد مجاهدین خواندم، که حدوداً سه ـ چهار صفحه بود...

* مربوط به همین پرونده؟

ـ مربوط به پرونده‌ی دانشیان و گلسرخی بود. در آن پرونده درست همان ماجرای آوردن اسلحه و گذاشتن‌اش در ماشین و بعد، قرار دادن ماشین در زیر چراغ برق و علامت گذاشتن و از این چیزها قید شده بود، حتا به رفتن «جمشیدی» برای برداشتن اسلحه و موارد دیگر هم اشاره شده بود، امّا این گزارش به اسم امیر[حسین] فتانت نوشته نشده بود، بلکه نوشته بودند مأمور ما. ولی چون برنامه همان برنامه بود، معلوم بود که منظور آنها از آن مأمور امیر[حسین] فتانت است.

* یعنی شما هم روی این روایت صحه می‌گذاری که کرامت دانشیان تا آخرین لحظه نمی‌توانست قبول کند که باعث دستگیری او و دیگران امیرحسین فتانت بوده؟ اگر پاسخ‌تان مثبت است، منبع اطلاعات‌تان را برایم ذکر کنید.

ـ من این مسئله را بعدها از یوسف [آلیاری] شنیدم. زمان انقلاب که یوسف از زندان آزاد شد، او برای من این موضوع را تعریف کرد. بله این مسئله صحّت دارد.

* یک دو گانگی و تناقض دیگر در این پوشه‌ی خاک خورده وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته. در سالهای دهه‌ی پنجاه خانمی به نام «زیبا» (که ترجیح می‌دهم نام فامیل ایشان برده نشود) همسر آقای فتانت بوده. از طرف دیگر کسانی به موضوع خواستگاری کردن امیرحسین فتانت از یکی از خواهران دانشیان اشاره کرده‌اند. من اطلاعات شما را در این باره می‌شنوم، تا بعد پرسشی را با شما در میان بگذارم.

ـ من مقاله‌ی آقای رضا منصوران و مصاحبه‌ی شما با ایشان را خواندم و خیلی تعجب کردم...

* منظورتان از اشاره او به موضوع خواستگاری کردن فتانت از خواهر دانشیان است؟

ـ بله، چون من با خانواده‌ی دانشیان رفت و آمد خانوادگی داشتم. تعجب‌ام از این بود که چرا من از این موضوع خبر ندارم. این بود که من اخیراً با آنها تماس گرفتم، و آنها این مسئله را تکذیب کردند. حتا یکی از رفقای من «پدرام اکبری» گفت: که کرامت آنقدر با شرف بود و حرمت خانواده را نگه می‌داشت که هر کسی را به خانه نمی‌برد...

* حتا اگر چنین بوده باشد، در ذهن کرامت دانشیان امیرحسین فتانت «هر کسی» نبود و طبق اظهارات خودتان و دیگران، کرامت او را رفیق خودش می‌پنداشته.

ـ بله... به هر حال من این موضوع را نمی‌دانستم و خانواده کرامت هم این‌طور گفتند...

* البته تکذیب کردن این موضوع از طرف خانواده‌ی دانشیان قابل درک است و موارد عدیده‌ای در این تکذیبیه می‌تواند دخالت داشته باشد که جای بحث آن اینجا نیست. با وجود این، فرض می‌گیریم که چنین چیزی درست بوده؛ یعنی آقای فتانت با وجود متأهل بودن از خواهر کرامت دانشیان خواستگاری کرده است. شما راجع به این فرضیه چه فکر می‌کنی؟ آیا این موضوع می‌تواند یکی از درخواست‌های ساواک از امیرحسین فتانت بوده باشد؟

ـ ممکن است آن موقع که پیشنهاد خواستگاری به خواهر دانشیان داده، [امیرحسین فتانت] ازدواج نکرده و شاید بعداً ازدواج کرده. البته احتمال دارد که این کار ساواک بوده باشد، جمهوری اسلامی هم از این کارها کرده. مگر ندیدید آقای «سیروس دماوندی» با دختری به نام «مینو [...]» ازدواج می‌کند که از اعضاﻋ گروه‌شان بوده که خواهر و برادر او را با تمام اعضاﻋ گروه تحويل زندان ميدهد.

* از این سناریوسازی‌ها در رژیم قبلی و خصوصاً در رژیم اسلامی فراوان دیده‌ایم.

ـ بله، جمهوری اسلامی هم همین کار را بارها کرده‌؛ بازجوها با متهم‌ها ازدواج ‌می‌کنند، و چنین چیزی در جمهوری اسلامی متداول است.      

* از افرادی شنیده‌ام که امیرحسین فتانت در آن سالها نامه‌ای به همسرش «زیبا» نوشته و به مواردی اشاره کرده، از جمله گلایه‌ای که ایشان از ساواک داشته، با این مضمون که ساواک به آقای فتانت قول داده بود که کسی از دستگیر شدگان را اعدام نمی‌کند. این نامه برای فرد دیگری خوانده شده، که راستش نمی‌دانم، آیا اجازه دارم نامی از ایشان ببرم یا خیر؟ آیا شما در این باره اطلاعاتی دارید؟

ـ من هم این موضوع را شنیده‌ام. منتها فکر می‌کنم راجع به این مسئله باید با زیبا خانم صحبت کنید.

* پس شما هم این موضوع را شنیده‌ای؟

ـ من هم شنیده‌ام، بله!

* چون پازل‌هایمان قرار است کنار هم گذاشته شود، به موردی اشاره می‌کنم، که شاید ربط مستقیمی به صحبت ما نداشته باشد، امّا بی‌ربط هم نیست. چرا که به موضوع همکاری با پلیس امنیتی اشاره دارد: اطلاعات غلط و درست و داده‌هایی صحیح و اشتباه درباره‌ی مسعود بطحایی گفته و شنیده شده. در این اظهارنظرها به همکاری‌های او با رژیم شاه هم اشاراتی شده است. امیدوارم در این باره شما اطلاعاتی داشته باشی.

ـ بله، مسعود بطحایی بعد از انقلاب پيش شخصی به نام «ایرج مهدوی» می‌رود، که از بچه‌های پلی‌تکنیک بود و او را در حاشیه‌ی پرونده‌ی فلسطین گرفته بودند. ایرج مهدوی برای من تعریف کرد که مسعود برای او اقرار می‌کند که من چنین کاری کرده‌ام، حالا چه کار کنم...

* لطفاً منظورتان را روشن‌تر بگویید.

ـ به او گفته که من با پلیس و ساواک همکاری می‌کردم. ایرج هم در جواب به او می‌گوید که فوری برو به «ستاد فدائیان» و خودت را معرفی کن. که مسعود هم می‌رود و خودش را معرفی می‌کند. ظاهراً در آنجا از او بازجویی می‌کنند و سپس آزاداش می‌کنند. البته من چند سال پیش شنیدم که در فرانسه او به مرگ طبیعی مرد...

* شایعه‌ی فراری بودن ایشان از کجا آب می‌خورد (با خنده)؟

ـ خیر، ایشان اصلاً فراری نبود. حتا من یک بار در مقابل دفتر «ایران‌پیما» در خیابان فردوسی او را بعد از انقلاب دیدم، و ناخودآگاه نزدیک بود برویم و همدیگر را بغل کنیم. ولی بعد خودم را کنار کشیدم و او متوجه این حالت‌ام شد و از کنارم گذشت.

* من هم پیش‌ترها شنیده‌ بودم که مسعود بطحایی به ستاد فدائیان مراجعه کرده. آیا شما اطلاع داری نزد چه شخص یا اشخاصی رفته و به چه چیزهایی اعتراف کرده؟

ـ نه، من از این موضوع اطلاع ندارم.

* به نظرتان از چه کس یا کسانی بپرسیم، پاسخ این سؤال را می‌داند؟

ـ نمی‌دانم، ولی می‌توانم این موضوع را پرس‌وجو کنم.

* برای اینکه گفتگویمان را جمع‌بندی کرده باشیم: آیا از وقایع آن سال‌ها موضوع مهمی هست که بخواهید به آن اشاره کنید؟

ـ (مکث)... من وقتی با خانواده‌ی دانشیان تماس گرفتم و راجع به امیر[حسین] فتانت با آنها صحبت کردم، آنها پیغامی دادند با این مضمون: ما به فکر انتقام‌گیری نیستیم و به این موضوع فکر نمی‌کنیم. فقط ما از امیر[حسین] فتانت می‌خواهیم تا صادقانه تمام ماجرا را تعریف کند. آنها فقط این خواسته را از امیر[حسین] فتانت داشته‌اند، که واقعیت را بگوید.

* از من خواسته بودید، عکسی از امیرحسین فتانت برای‌تان بفرستم، برای شناسایی کردن او. عکس را فرستادم و حالا اظهار نظرتان را می‌شنوم.

ـ بله، آن عکس متعلق به همان فتانت است، منتها او چقدر شکسته شده، با چه همه موهای سفید... تعجب می‌کنم که آن جوان خوش تیپ این‌قدر شکسته شده باشد. آیا دوران فراری بودن او را به این روز در آورده، آیا وجدان او ناراحت است و عذاب می‌کشد... من نمی‌دانم چرا او این‌قدر شکسته شده.

* سالها بود که عده‌ای سکوت خود نسبت به وقایع آن سالها را به غیبت فتانت نسبت می‌دادند. حالا که او حضور اجتماعی دارد، چرا آنهایی که در این موضوع ذینفع بوده و اطلاعاتی دارند، لب به سخن نمی‌گشایند؟ در دو ماه گذشته که با برخی از این افراد تماس گرفته‌ام، از آنها چیز دندان‌گیری نشینده‌ام. فکر می‌کنید چرا؟

ـ (با خنده) راستش نمی‌دانم! خود آنها باید توضیح دهند چرا.

* (با خنده) این را می‌دانم، می‌خواستم نظر شما را راجع به این «سکوت» بدانم.

ـ البته خیلی‌ها هم اطلاعات‌شان در این زمینه ناقص است. مثلاً آقای فرهاد قیصری از ترس با ساواک همکاری می‌کند و تمام اطلاعات‌اش را به آنها می‌دهد، امّا [...] در مورد او مواردی را نوشته، که بگوید: من هم مبارز بوده‌ام. من فکر می‌کنم، افرادی هستند که چون اطلاعاتی ندارند، مسایل را با هم قاطی می‌کنند. مثال دیگری می‌زنم: درباره‌ی دفاعیه «شکری» [شکرالله پاکزاد] و نحوه‌ی خارج کردن آن از زندان، که من بودم و یوسف و کرامت. یوسف کُتی داشت که اِپُل پنبه‌ای روی شانه‌اش داشت. او این اِپُل را باز کرد، دفاعیه را ریز نوشت و در بین پنبه‌ها گذاشت و بعد دوباره آن را دوخت. حالا شما نگاه کنید، برخی نوشته‌اند، که آن را از بالا خورده و از پائین درآورده، یا در مقعد قرار داده و وقتی بیرون رفته، آن را در آورده. من با دوستی که این واقعه را نوشته، صحبت کردم و او به من گفت: من این موضوع را نمی‌دانستم. که من گفتم: نمی‌دانستی، نمی‌نوشتی. چرا اطلاعات غلط به دیگران می‌دهی؟

* گفتگو را با پیام خانواده‌ی کرامت دانشیان به پایان می‌برم:

ما در فکر انتقام‌گیری نیستم. امیرحسین فتانت باید صادقانه وقایع آن سالها را توضیح دهد، این تنها خواسته‌ی ما از اوست.

یکبار دیگر آقای حسن فخاری از وقتی که برای این گفتگو به من دادید، از شما تشکر می‌کنم.

ـ خواهش می‌کنم. من هم از شما متشکرم. 

*       *       *

تاریخ انجام مصاحبه: 14 فوریه    2008  

 
تاریخ انتشار مصاحبه:23 فوریه 2008
زیرنویس:
۱- طبق تماس‌های کتبی دوستانی چند، از جمله آقای ف- شیوا مبنی بر زنده بودن مهدی عراقی، بدین‌وسیله اشتباه مزبور تصحیح می‌شود: مهدی عراقی در حال حاضر زنده است و در ایران سکونت دارد
با تشکر از پی‌گیری و راهنمایی دوستان.
مجید خوشدل

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]