شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ / Saturday 14th December 2024  تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»

در جامعه‌ای که در هر کوی و برزن آن یک پادگان نظامی ـ امنیتی دایر کرده‌اند تا آمد و شدهای مردم و قشر جوان جامعه را کنترل کنند، اصل آزادی و رمز آزاد بودن انسان، لاجرم دنیایی را در برابر او قرار می‌دهد که در عرض کوچک، امّا درطول، طویل و پیچ در پیچ و بسیار پر هزینه است: دنیای زیرزمینی محفل‌های شبانه، تجربه‌های بی‌انتها، بزم‌های بی‌مرز و حتا خودزنی‌های اختیاری.

ایجاد و گسترش روزافزون این جهان پُررمز و راز به یک معنا می‌تواند تلاش بخش بزرگی از جامعه‌ی جوان و میان سال ایران برای یافتن هویت از دست‌ رفته‌ی خود در نظام هویت ستیز ایران اسلامی باشد.

در تجربه با بخشی از پناهجویان موج سوم، اهالی این جهان زیرزمینی را از اقشار و طبقات اجتماعی مختلف یافته‌ام: دانشجویان و دانش‌آموزان، فارغ‌التحصیلان بی‌کار، پشت دانشگاه مانده‌ها، جوانان و میان‌سال‌های جویای کار... و از نقطه‌نظر طبقاتی؛ طبقه‌ی مرفه و متوسط که در اقلیت‌اند، تا اکثریتی از لایه‌های پائینی طبقه‌ی متوسط و طبقه‌ی زحمتکش شهری.

همزیستی این مجموعه‌ی متناقض و ناهمگون، و دوام آن در یک جامعه‌ی استبدادی را یک آیین‌نامه‌ی داخلی نانوشته توضیح می‌دهد: عملی را باید کرد که حکومت با آن مخالف است، و راهی را باید رفت که از راه دین فروشان حکومتی جدا شده باشد.

به باور من اغلب پناهجویانی که با متوسط سنی 25 سال ظرف سالهای اخیر به خارج کشور کوچ کرده‌اند، جامعه‌ی مألوف را به اشکال مختلف تجربه کرده و عوارض آن را با خود به کشورهای دیگر آورده‌اند.

*       *       *

 

«نسیم» یکی از صدها هزار پناهجویی‌ست که از رحل اقامت آنان در خارج زمان زیادی نمی‌گذرد. شناخت و معرفی نسیم را نمی‌توان به سنت «ژونالیسم ایرانی» سپرد؛ مجموعه‌ای که یا متملق و مجیز‌گوی است و یا ویرانگر و تمامیت‌خواه. خصوصاً وقتی که فردی شاعر باشد و از زبان شاعری بزرگ ـ اسماعیل خویی ـ به این عنوان ملقب شده باشد!

غبار روبی از چهره‌ی نسیم و نسیم‌ها، زدودن زنگارها و رسیدن به «خود» آنها، هر چند کار ساده‌ای نیست و عمر نوح می‌خواهد و صبر ایوب، امّا این مهم ما را به آشنایی با جامعه‌ی جوان ایران و دنیای زیرزمینی آنان رهنمون می‌سازد.

اندیشمندان و مصلحان جامعه‌ی ما باید به خوبی بدانند که با الیتیزه کردن جامعه‌ی جوان ایران، نه تنها دردی از دردهای بی‌درمان جامعه‌ی ایران را درمان نمی‌کنند، بلکه با چشم بستن بر واقعیات، روند تغییرات بنیادین در کشورمان را کند خواهند کرد.

*       *       *

 

شنبه 24 ژوئن، وقتی نسیم را از ای‌میل‌های رسیده راجع به او مطلع می‌سازم، مثل بچه‌ها ذوق می‌کند و از من می‌خواهد گفتگوی دیگری با او داشته باشم. امّا پیش از گفتگو یک بطر شراب باید نوشیده شود تا به قول خودش مستی باشد و راستی. آنگاه ضبط صوت را روشن می‌کنم:

*«نسیم»! بعد از گفتگو با اسماعیل خویی تعداد قابل ملاحظه‌ای با فرستادن ای‌میل می‌خواستند بدانند، تو کی هستی. و من به آنها نوشتم: نمی‌دانم! چرا که بعد از یک سالی که تو را می‌شناسم، پاسخ این پرسش را نمی‌دانم. تو بهتر می‌دانی که از تو و هم نسل‌های تو به سادگی نمی‌شود حرف درستی شنید!

ـ (خنده)

* این‌که آیا در این گفتگو (که به خواسته‌ی خودت بوده) معجزه‌ای می‌‌شود، باید منتظر ماند. امّا قرائن نشان می‌دهد که تو دوباره بار سفر بسته‌ای و راهی هستی. به کجا، با چه نام و چه انگیزه‌ای، گمان می‌کنم خودت هم پاسخ آن را نمی‌دانی. (با خنده) آیا در این گفتگو دوباره می‌خواهی آدرس غلط بدهی و مردم را به دنبال نخود سیاه بفرستی؟!

ـ دنبال نخود سیاه رفتن، بهتر از دنبال هیچی رفتن است. تازه آدرس غلطی در کار نیست، چون آدرس من هیچ جا نیست. مشکل اینجاست!

* پرسش من ساده‌تر از پاسخ تو بود. پرسیده بودم آیا می‌خواهی برای پرسش‌ها پاسخ‌های حساب شده بدهی، یا می‌خواهی با خوانندگان این گفتگو درد دل کنی؟ همانهایی که می‌خواهند راجع به تو بدانند.

ـ من همیشه راست می‌گویم. (با خنده) و الان هم چون خیلی‌ مَست هستم، خیلی راست می‌گویم! ما حرف خودمان را می‌زنیم و قضاوت با آدمهاست که فکر کنند دروغ می‌گویم یا راست، یا چه نتیجه‌ای از آن بگیرند.

* اول پیاله و بد مستی. ببین یک پرسش ساده را چگونه می‌پیچانی!

(خنده‌ی ممتد) شرمنده!

* به هر حال شروع می‌کنیم تا ببینیم به کجا می‌رسیم: ظاهراً در حال رفتنی. قرار است این کشور را ترک کنی. چرا؟

ـ (زمزمه) رفتن! رفتن همیشه تنها چیزی بوده که من در دنیا توانسته‌ام پیدایش کنم، فقط رفتن. چون منتظر ماندن و در جا زدن برایم خیلی سخت است. از این‌که دو سال در اینجا در جا زده‌ام، خیلی متأسفم.

* یعنی چی در جا زدی؟

ـ یعنی من اصلاً نمی‌بایستی دو سال در این کشور می‌ماندم، قرار من با خودم این نبود.

* می‌دانی؟ برای یک دوست شاید این اظهارنظرهای فکر شده راضی کننده باشد، امّا برای یک مصاحبه کننده، تو بهتر می‌دانی که این گفته‌ها او را راضی نمی‌کند. ظاهراً چاره‌ای نیست که مثل خودت بدقلقی کنم. در رابطه با رفتن‌ات، این استدلال را چگونه می‌بینی: حدود دو سال اقامت در انگلستان تمام پل‌های پشت سرت را خراب کردی و تمام راهها را تا آخر رفتی. طوری که جایی برای بودن و ماندن باقی نماند.

ـ البته «خراب کردن» تصور شماست. من پل‌هایم را شناختم، با آنها حال کردم، دوستشان داشتم و بعد از آنها خداحافظی کردم. آنها برای خودشان زمانی داشتند و الان هم تمام شده‌اند. دیگر چیز تازه‌ای برایم نمانده است، این است که تصمیم به رفتن گرفته‌ام.

* پرسش‌ام دو قسمت است: رفتن راهها تا انتها، امتحان کردن همه‌ی تجربه‌ها تا بی‌نهایت.

ـ این یکی درست‌تر است؛ من تمام تجربه‌ها را تا بی‌نهایت رفته‌ام، ولی پلی را خراب نکرده‌ام.

* این تجربه‌ها کدام بودند؟

ـ (مکث) اگر راستش را بخواهید، چیز خاصی نبود، فقط شناخت بود.

* مثلاً؟

ـ اگر شما جزیی سؤال کنی، من هم جزیی می‌گویم.

* مثلاً الکل؟

ـ (زمزمه) الکل! چون من همین حالا مست هستم، نمی‌توانم عاقلانه به شما جواب دهم. الکل چیزی هست که آدم‌هایی که تصمیم می‌گیرند خودشان را پنهان کنند، این احساس را در آنها از بین می‌برد.

* و در مورد تو تا مرحله‌ای بود که گاهی یک بطر ویسکی هم افاقه نمی‌کرد؟

ـ آره!

* مواد مخدر چطور؟

ـ من تجربه‌ی رضایت‌بخشی از مواد مخدر ندارم. به کسانی که تا حالا تجربه‌اش نکرده‌اند، پیشنهاد می‌کنم اصلاً امتحان‌اش نکنند.

* پیشنهاد منطقی‌ات به کنار، من را با تجربه‌ات بیشتر آشنا کن. خصوصاً وقتی که به دیگران می‌گویی این تجربه را نکنند.

ـ راستش را بخواهی من از دیگران نمی‌خواهم این تجربه را نکنند. ولی یک چیز را می‌دانم: این تنها تجربه‌ای است که آدم به یک جواب می‌رسد (مکث)...

* و آن؟

ـ این‌که آن تجربه را نکنند.

* همین حرف‌ات را توضیح بده، کمی بازاش‌ کن.

ـ بگذار خیلی رک بگویم: گُه، گُه است. اگر تمام آدمهای دنیا بخواهند آن را تِست کنند، باز هم گُه، گُه است. مواد مخدر هم همین است. اگر آدم بخواهد تلخی را تجربه کند، آن تلخی همیشه است. مواد مخدر واقعاً تلخ است. بنابراین تو دو راه داری: یا تلخی‌اش را با زبان‌ات حس کنی، یا با اندیشه‌ات.

* و تو، هم با اندیشه و هم با بدن‌ات آن را تجربه کردی.

ـ من با هر دو آن را تجربه کردم. من از نظر فیزیکی تا آخر «دراگ» رفتم و تلخی‌اش را می‌دانم. همین حالا حاضرم لاتاری کنم و شرط ببندم که کسی نمی‌تواند اسم دراگی را ببرد که من تجربه‌اش نکرده‌ باشم. و می‌توانم به همه بگویم که همه‌ی آنها یک زمینه دارد و آن این است که تو روح اصلی‌ات را از دست می‌دهی. یعنی تو خودت را می‌خوابانی، خودت را فراموش می‌کنی، تو خودت را زندانی می‌کنی تا آزاد نباشی.

* اگر کسی بپرسد که تو چرا مواد مخدر را تا مرحله‌ی بی‌نهایت رفته‌ای؟

ـ (مکث) من یک مقدار زیادی لجباز بودم و...

* بودی؟!

ـ لجباز هستم و از تجربه‌های دیگران استفاده نمی‌کنم. یعنی به این قضیه معتقدم که سنگ را به قول فروغ باید تجربه کرد، که آیا ضربه می‌زند یا نه. ولی حالا فکر می‌کنم که اگر دیگران گفتند که سنگ ضربه می‌زند، باید باور کرد.

* (با خنده) و اگر «دیگران» گفتند که «سنگ‌ها» سرت را می‌شکند؟!

ـ (با خنده) اگر گفتند، لازم نیست لج کنی و بگویی که خودم باید تجربه کنم!

* با شناختی که از تو دارم، هنوز فکر می‌کنم همین خصلت را داری. هنوز هم همان خیره‌سری‌ها و تخته گاز رفتن‌ها را داری. و فکر می‌کنم به اندازه‌ی کافی از تو شناخت دارم.

ـ ـ شما یکی از عمیق‌ترین شناخت‌ها را در این کشور از من داری. آره، من خیره‌سری‌هایم را دارم، شما راست می‌گویی. ولی علت‌اش این است که واقعاً جواب قانع‌کننده‌ای پیدا نکرده‌ام که به من بگوید: سنگ سرت را می‌شکند.

* و تو دوباره آن را تجربه می‌کنی تا شاهد شکستن‌های دیگری باشی؟

ـ من می‌پذیرم که سنگ‌ها شکستن دارد، ولی هنوز از شکستن نمی‌ترسم.

* آیا جان و روان‌ات این ظرفیت را دارد که این همه زخم و آسیب را بهشان وارد کنی؟ آیا توان کشیدن داری؟

ـ می‌دانی؟ باید بگویم متأسفانه، ولی آره! خیلی بیشتر از آن ظرفیت دارد که شما فکراش را بکنی. یعنی وقتی به خودم می‌گویم که این سنگ را قبلاً تجربه کرده‌ای و سرت را می‌شکند، می‌گوید: بگذار بشکند، این یکی هم رویش. شاید مدل شکستن‌اش فرق کند.

* که این برای تو تازگی دارد و تجربه‌ی جدیدی‌ست.

ـ می‌دانید؟ تجربه‌ی جدیدی است و تازگی دارد، ولی جذاب نیست، درد تازه هست. اگر معتاد شوی، اگر به اعتیاد عادت کنی... اعتیاد دردناک است، امّا دنبالش می‌روی. شاید من هم به این تجربه‌های دردناک معتاد شده‌ام.

* یکی دیگر از تجربه‌های تو، تجربه‌ی سکس است، آن هم تا بی‌نهایت (اگر بخواهی می‌توانم این پوشه را همین جا ببندم).

ـ البته من در سکس تا انتها نرفتم و ذاتاً زیادی طرفدار سکس نیستم، یعنی برایم اهمیت خاصی ندارد.

* امّا تو در این راه هم بارها آزرده شدی.

ـ بعضی وقتها آره، بعضی وقتها نه. امّا چون سکس برای من در ردیف غذا خوردن و نوشیدن است، زیادی به آن فکر نمی‌کنم.

* موضوع را درز می‌گیرم و این پرسش را با تو درمیان می‌گذارم. آیا تا به حال در رابطه‌ی جنسی «عشق‌ورزی» را تجربه کرده‌ای؟

ـ راستش را بخواهی نمی‌دانم چطور این را توضیح دهم (مکث) بعضی وقتها بعضی آدمها به زندگی من آمده‌اند که ادعای عشق و علاقه کرده‌اند، آن هم در شکل افراطی‌اش. بعضی وقتها هم من از بعضی از آنها خوشم آمده. امّا من فکر می‌کنم به عشق واقعی زمانی می‌رسی که بتوانی به خودت عشق بورزی.

* این جواب فلسفی پرسش مرا بی‌پاسخ می‌گذارد: آیا تا به حال عشق را در زندگی‌ات تجربه کرده‌ای؟

ـ فکر نمی‌کنم، نه!

* بعد از سی سال زندگی فکر می‌کنی چرا؟

ـ (مکث طولانی) نمی‌دانم! شاید سوژه‌ی مناسبی که به قول انگلیسی‌ها “right time, right place” باشد، در زندگی من نبوده (با خنده)

* خودت با این حرفها قانع می‌شوی؟! (خنده)

ـ (خنده‌ی ممتد)!

* فعلاً یک مقدار با «بک گراند» تو آشنا شدیم. می‌خواهم فایل اصلی گفتگویمان را باز می‌کنم: یکی از تجربه‌هایی که باز تو در آن دچار افراط و تفریط شدی (که به نظر من «نسیم» باید با آن تعریف شود) تجربه‌ی سرودن است. تو معمولاً در دوره‌ای شروع به سرودن می‌کنی و بعد که عرق‌ات درآمد و به زعم خودت اشباع شدی، کاغذ و قلم را به گوشه‌ای می‌اندازی و می‌گویی: گور پدر شعر و شاعری.

ـ شما راست می‌گویی. یک روز از اثر مستی بود یا از اثر نشئگی، من نشستم و همه‌ی شعرهایم را پاره کردم و به خودم گفتم که دیگر چیزی نمی‌نویسم. ولی حالا که فکرش را می‌کنم، فکر می‌کنم که شعر من هنوز شعر نشده. چون اگر شعر واقعی بود، من این کار را با آنها نمی‌کردم.

* این یک حالت طبیعی برای همه‌ی شاعران است. هر کسی شعری می‌گوید، معمولاً بعد از چند ساعت یا چند روز فکر می‌کند که آن شعر اغنایش نمی‌کند. امّا بحث من شعر بودن یا شعر نبودن سروده‌های تو نیست. بلکه می‌خواستم بگویم که تو در این کار هم تعادل نداری و دچار افراط و تفریط هستی.

ـ آره، شما می‌گویی افراط و تفریط، امّا من می‌گویم قانون همه یا هیچ.

* در انتخاب واژه بحث نکنیم. افراط و تفریط یا همه یا هیچ، که هر دوی آنها یکی‌ست. حرف من این است که حتا تو وقتی نیاز به سرودن داری، گاهی آگاهانه این کار را نمی‌کنی.

ـ شما راست می‌گویی، من هیچ وقت آگاهانه این کار را نمی‌کنم.

* و بعد مدتها می‌نشینی و می‌نویسی، و البته آگاهانه این کار را می‌کنی.  

ـ (مکث طولانی) بعضی وقتها انگیزه‌ای در زندگی‌ام می‌آید که من ترجیح می‌دهم بنویسم. و وقتی انگیزه می‌رود دیگر نمی‌نویسم.

* می‌دانی؟ من همیشه فکر کرده‌ام که تو یک زندگی دوگانه‌ای داشته‌ای، شاید از جهتی یک شخصیت چند گانه. از بیست و چهار ساعت، بیست و سه ساعت وانمود می‌کنی آدم دیگری هستی؛ گاهی یک آدم دایم‌الخمر، گاهی خودت را مثل «جانکی»ها در می‌آوری، گاهی گنده لات جلوه می‌دهی، گاهی در بعضی از مجامع ایرانی خودت را یک «لزبین» ضد مرد معرفی می‌کنی...

ـ (خنده‌ی ممتد و طولانی)

* گاهی به شکل و شمایل یک زن تن‌فروش ظاهر می‌شوی، و گاهی خیلی چیزهای دیگر. امّا یک ساعت باقی مانده از شبانه روز به خودت تعلق دارد. یک ساعت در دل شب که نسیم تنهای تنهاست. در این موقع او سر خودش هوار می‌زند، به خوش بدو بیراه می‌گوید، گاهی خودزنی می‌کند، و البته گاهی هم شعر می‌سراید. زیباترین شعرهایی که محصول تجربه‌های مستقیم اوست. چرا این یک ساعت در زندگی تو هیچوقت دو ساعت نشده؟

ـ من نمی‌دانم شما این زمان را چطور گرفتی، ولی این‌که گفتی من بعضی ساعتها تغییر شکل می‌دهم و نقش یک رباط را بازی می‌کنم، درست می‌گویی. بعضی وقتها محیط آن‌قدر برایم خسته‌کننده می‌شود که فکر می‌کنم باید بازی در آورم، و این کار را می‌کنم. و معمولاً نقشی را که به خودم می‌دهم، موفقیت‌آمیز است.

* تا کی می‌خواهی نقش بازی کنی؟

ـ تمام زندگی نقش بازی کردن است.

* تو تا کی می‌خواهی در زندگی‌ات نقش بازی کنی؟

ـ من فکر می‌کنم تمام زندگی من نقش بازی کردن است.

* چرا در این نقش بازی کردن‌ها هم این همه افراط؟ چرا این‌قدر هزینه؟ اصرار تو برای چیست؟

ـ راستش را بخواهی این‌ها واقعاً نقش نیست. بعضی وقتها برای شناختن یک موقعیت باید جزو آن باشی. وقتی می‌خواهی یک زمینه را حس کنی، باید جزو آن زمینه باشی. این‌که می‌خواهی بفهمی «سیاه» واقعاً چه رنگی است، باید خودت را سیاه کنی. غیر از این راه دیگر نیست. بعضی وقتها (مکث)... نمی‌دانم! شاید به خاطر این‌که من کار جدی ندارم، مسایل را این‌طوری می‌بینم. شاید به خاطر حس کنجکاوی باشد، شاید به خاطر این‌که واقعاً می‌خواهم اطرافم را ببینم، همین.

* آیا فکر نمی‌کنی، هم نحوه‌ی زندگی و هم استدلال‌هایت به خاطر این است که همیشه خواسته‌ای از «خود»ت فرار کنی؟ برای همین نسیم به شخصیت‌های مختلفی در می‌آید تا چهره‌ی واقعی‌اش را پنهان کند؟

ـ این‌که شما می‌گویی درست است که من از خودم فرار می‌کنم. امّا یک حقیقت دیگر این است که من بقیه را از خودم فرار می‌دهم. چون من در ذات خودم نمی‌توانم از خودم فرار کنم (و به قول شما وقتی با آن گروه جانکی می‌نشینم) خودم را از خودم فراری می‌دهم و تبدیل می‌شوم به یک جانکی. در قرار گرفتن در این زمینه، در قاطی شدن و یکی شدن در آن، و حس کردن واقعیت‌ آن زمینه تا آخر خط می‌روم. (مکث) وقتی شما دندان درد داری، این درد درمان نمی‌شود، مگر با یک مُسکن قوی که دوای درد شماست.

* آیا هیچوقت دوای واقعی دردات را پیدا کرده‌ای؟ تا بالاخره بعد از سی سال (به قول خودت) کفش‌هایت را جفت کنی؟

ـ در مورد جفت کردن کفش‌هایم فکر می‌کنم هنوز زود است، چون هنوز پای رفتن دارم. این‌که کجا کفش‌هایم را جفت کنم، هنوز جایی پیدا نکرده‌ام.

* واقعاً به دنبالش هستی؟ یعنی جایی که بخواهی پیدایش کنی؟

ـ آنقدر دنبالش می‌گردم تا پیدایش کنم.

* اگر پیدایش کنی؟

ـ صد در صد تمام کفش‌هایم را جفت می‌کنم (خنده)!

* پرسیده بودم: جایی که بخواهی کفش‌هایت را جفت کنی، چه جور جایی است؟

ـ می‌دانی مشکل من در این جاده چیست؟

* نه!

ـ اوّل این‌که جایی که دنبالش می‌گردم را نمی‌دانم کجاست. دوم این‌که نمی‌دانم در کجا و چه طوری پیدایش کنم. حتماً آدم سر به هوایی هستم (خنده)!

* (با خنده) امّا نسیمی که من می‌شناسم خیلی باهوش‌تر و با تجربه‌تر از این حرفهاست!

ـ (خنده‌ی ممتد) این یکی از دَم گرم شماست!

* بگذریم! تو شعرهای زیادی سرودی که اغلب آنها را حضوری یا تلفنی برایم خوانده‌ای. این باور قلبی من است که برخی از آن شعرها از بهترین سروده‌هایی‌ست که در خارج کشور سروده شده. همه‌ی آنها هم فی‌البداهه و بدون خط خوردگی و غلط‌ گیری‌ بوده. می‌خواهم بگویم که آنها صرفاً به تو تعلق نداشته و بخشی از ادبیات ما در خارج کشور است. واقعاً چه بر سر آنها آوردی؟

ـ متأسفانه باید راجع به این مسئله از شما معذرت بخواهم. من در یک شرایط روحی خیلی بد همه آنها را بین بردم.

* یعنی هیچ جیزی از آنها باقی نمانده؟

ـ جز آنهایی که برای شما خواندم، یا به بعضی‌ها هدیه دادم، نه! همه را پاره کردم و دور ریختم.

* تنها شعری را که از تو ضبط کردم در انتهای گفتگویمان می‌آورم. شعری بود به نام «گرد» که تلفنی برایم خواندی و کیفیت ضبط آن خوب نیست. امّا پیش از آن آرزو می‌کنم که بالاخره گم شده‌ات را پیدا کنی، کفش‌هایت را هر چه زودتر جفت کنی و به آرامش برسی.

ـ مرسی!

برای شنیدن شعر «گرد» اینجا را کلیک کنید.

 

*       *       *

 

تاریخ انجام مصاحبه:  24 ژوئن 2007

تاریخ درج مصاحبه: 30 ژوئن 2007         

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]