شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ / Saturday 14th December 2024  تماس   آشنایی    مقاله    گفت‌وگو‌    صفحه‌ی نخست‌ 
 
 

جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود

 

گفتگویی انجام می‌شود، امّا اجازه‌ی انتشار آن را از مصاحبه شونده سلب می‌کنند. به زبان ساده او را تهدید می‌کنند، آن هم در قلب اروپا. فشرده‌ای از مصاحبه را خواهم نوشت، و سپس توضیح می‌دهم که چرا انتشار یک گفتگو در جامعه‌ی ایرانی خارج کشور می‌تواند عواقب خطرناکی برای مصاحبه شونده داشته باشد.

مصاحبه، با آن‌که به واکاوی تجربه‌های دردناک زنی تن فروش در جامعه‌ی ایرانی مقیم لندن اختصاص دارد، امّا ابعاد آن مرکز ثقل گفتگو را به پدیده و «حرفه»ی دیگری انتقال می‌دهد: حرفه‌ی جاکشی، آن هم در مصداق ایرانی‌اش.

آشنایی‌‌ام با دو حرفه تن‌فروشی و جاکشی نزدیک به سه دهه می‌رسد:

اولین روزی که پایم به محله‌ی جمشید و خیابان راه‌پیما رسید، نزدیک بود از وحشت غالب تهی کنم. «شهرنو» و کلونی اطراف آن، با ساختار اجتماعی متفاوت‌اش جایی نبود که یک جوانک بی‌تجربه در آن احساس امنیّت کند. در آن روزها سه پدیده متفاوت اضلاع مثلث صنعت سکس را تشکیل می‌دادند:

پدیده تلکه‌گیرها و پاشنه خواب‌هایی که اگر حمایت شهربانی و سپس کمیته‌ی انقلاب مستقر در محله را با خود نمی‌داشتند، شبانه کاردی و ساطوری می‌شدند و پرونده‌شان برای همیشه بسته می‌شد؛ پدیده‌ی جاکش‌های خرد و کلان که فرودست‌ها اغلب‌شان در دوران بازنشستگی با درصدی از  ژتون‌های دریافتی، مخارج شیره و تریاک‌شان را تأمین می‌کردند؛ و پااندازان فرادست که معمولاً حوزه‌ی فعالیت‌شان از «شکوفه‌ نو» شروع می‌شد و سپس به بالا بالاهای شهر می‌رسید.

 

دنیای دیگر، دنیای زنان تن‌فروش «قلعه» بود که هر کدام می‌بایستی به تناوب بیست و یک روز از ماه را از قرار روزی سی تا چهل ژتون تحویل جاکش‌های فرودست دهند و سهم بیست تا سی درصدی خود را دریافت نمایند.

دنیایی که من درگیر آن بودم، دنیای فرزندان اغلب ناخواسته، و یا فرزندخوانده‌هایی بود که عموماً تا سن بلوغ به نان‌خورهای اضافه تشبیه می‌شدند. تنها پرده‌ای نازک زندگی این جوانان را از محل کار «مادران» و «پدران»شان جدا می‌ساخت. این جامعه‌ی جوان در کنار درس و تحصیل (آنهایی که درس می‌خواندند) با کار در قهوه‌خانه‌ها، جا به جا کردن «جنس» از این خانه به خانه‌ای دیگر، ردیف کردن صندلی‌ فاحشه‌خانه‌ها و کارهایی از این دست سهم خود را در چرخه‌ی تولید ادا می‌کردند، با این حال همیشه نان‌خور اضافه محسوب می‌شدند. زندگی با جوانانی با میانگین سنی 12 تا 16 سال در نزدیک‌ترین مدرسه در محله‌ی شهرنو، جهانی بود که عاشقانه دوست‌اش داشتم، تا سال 63، و داستان «پاکسازی» شدن و اخراجم از آموزش و پرورش، که حکایت آن به کار این نوشته نمی‌آید.  

*       *       *

 

به تجربه می‌گویم که اغلب زنان و دختران شهرستانی با وعده خدمتکاری در منزل دکتر و مهندس و تیمسار پای‌شان به شهرنو کشیده می‌شد. وظیفه‌ی «بی‌عصمت» کردن اغلب دختران باکره در حوزه‌ی فعالیت جاکش‌های فرادست بود. آنان این دختران جوان را برای چند روز به از ما بهتران بالا شهرنشین تحویل می‌دادند، تا حداقل برای چند روز به وعده‌ی خود عمل کرده باشند. گاهی این وظیفه را گنده‌لات‌های محل به عهده می‌گرفتند. با این حال اغلب نسق‌گیرها و پاشنه‌خواب‌های منطقه در فرهنگ عوام لوطی مسلک به شمار می‌رفتند. شاید باورش سخت باشد، امّا صد متر بالاتر از خیابان جمشید، و ده متر آن سوی چهارراه نوروزی، که دنیای کاملاً متفاوتی در جریان بود، این جماعت حافظان مال و ناموس مردم محله به حساب می‌آمدند. تنها یکی دو درصد از جاهل‌های منطقه بودند که به خواهران و مادران خود رحم نمی‌کردند، و اگر پا می‌داد، از آنها هم کار می‌کشیدند. ماشاالله قصاب یکی از این حرام لقمه‌ها بود که در پلیدی و چشم ناپاکی شهره‌ی آفاق بود. او تا پیش از انقلاب جرأت ابراز وجود در محله‌ی گمرک و میدان قزوین را نداشت. امپراطوری او با «اسلامی» شدن انقلاب ساخته و پرداخته شد. دزد ناموس و تلکه‌‌گیر (سابق) بعد از انقلاب ریش گذاشت، مسئولیت کمیته‌ی محله را به عهده گرفت، و هرازگاه با شلوار کوماندویی گِتر شده در خیابان راه‌پیما جولان می‌داد و به محافظان ژـ3 به دست خود می‌بالید. او عامل دستگیری و اعدام عزیزان بی‌شماری در محله‌ی گمرک، سه راه‌ آذری و خیابان امیریه تهران بوده است.

ماشاالله قصاب اولین جاکش نظام نوپای اسلامی بود. او با تأسی از فرهنگ تقیّه، نه تنها فرهنگ لوطی‌گری و جوانمردی این قشر را به زباله‌دان تاریخ ریخت، بلکه در کوتاه زمانی با پشتوانه‌ی نظام ارزشی جامعه‌ی جدید صدها نمونه از خود را بازتولید نمود... در هشت ـ ده سال گذشته دهها ماشاالله قصاب را در خارج کشور دیده‌ام و هر بار از درد به خود پیچیده‌ام.

*       *       *

 

برای آشنا شدن با حرفه‌ی جاکش «اسلامی» و فرهنگ حاکم بر آن می‌بایستی نگاهی کوتاه و گذرا به یک واحد از مثلث جنده، جاکش و تلکه‌گیر در پیش از انقلاب داشته باشیم و روابط درونی آنها را مورد توجه قرار دهیم.

فاحشه‌خانه‌ها دوازده ماه از سال دایر بودند، به جز تعدادی از روزهای وفات امامان شیعه. این تعطیلی ربطی به حکم حکومتی نداشت و از اعتقاد قلبی آنان ناشی می‌شد. چند روز از سال تن‌فروش و جاکش و تلکه‌گیر سیاه پوشیده و به سوگواری می‌نشستند. در این ایام مشروبات الکلی نوشیده نمی‌شد و کار و کاسبی به کلی تخته می‌شد.

جاکش، تلکه‌گیر و ماما به فاحشه‌ها به صورت کالایی دراز مدت نگاه می‌کردند. مثلاً به تن‌فروش جوان هرگز اجازه‌ی کشیدن تریاک یا انداختن «حَب» داده نمی‌شد. و یا در هفته، حداقل چند آخر شب بساط رقص و عرق‌خوری برپا می‌شد، و به ندرت پیش می‌آمد که زن تن‌فروش جوان مورد آزار و اذیت جسمی یا جنسی گنده لات‌ها قرار گیرد. مشتری‌ها که جای خود را داشتند.

با این‌که صفحه‌ی اول سرگذشت اغلب زنان تن فروش قلعه، تکرار داستان غم‌انگیزی بود، امّا در واحدی که آنان مشغول به کار بودند، نسبت به مردان موجودی دست دوم به شمار نمی‌رفتند. دلیل این مدعا قدرت به مراتب بیشتر ماماها نسبت به مردان جاکش بود. ماماها مرکز ثقل واحدهای فاحشه‌خانه‌ها به حساب می‌آمدند.

امّا پس از انقلاب ورق برگشت و پیش از همه ماماها قربانی نظام نوین اسلامی شدند. وقتی امت همیشه در صحنه الله‌ اکبر گویان شهرنو را بر سر صاحبان‌اش خراب کردند، دختران و زنان جوان را در معیت ماشاالله قصاب‌ها به «مراکز کارآموزی» و «خانه‌های عفاف» منتقل کردند تا از آنجا آنان را به عقد برادران پاسدار درآورند. سوگلی‌ها نصیب برادران جاکش (سابق) شدند و زنان پیرو از کار افتاده به امان خدا رها شدند.

تا سال 63 که من در محله حضور داشتم، می‌دیدم و می‌شنیدم که دسته ـ دسته زنان جوانی که به عقد برادران حزب‌اللهی درآمده بودند، با صورت و بینی شکسته، و اندامی کبود به جای قبلی خود باز می‌گشتند. با این حال از سال 59 بود که کار تن‌فروشی دوباره به محله‌ی جمشید و خیابان راه‌پیما بازگشت، منتهی این بار در مصداق «اسلامی»اش: جاکش‌ها ریش می‌گذاشتند و تسبیح می‌چرخاندند و سهم امام را به کمیته‌ی محل پرداخت می‌کردند، زنان تن‌فروش در همخوابگی‌ها مورد آزار و اذیت جسمی واقع می‌شدند و هرازگاه مجبور بودند با برادران کمیته‌ی محل «تسویه حساب» کنند... و خلاصه از این سال بود که پسوند «اسلامی» و فرهنگ حاکم بر آن بر پیشانی این «قدیمی‌ترین حرفه‌ی جهان» در ایران اسلامی  نشست.

 

امّا قدیمی‌ترین حرفه‌ی جهان

وقتی باورهای سیاسی (آن هم نه از طریق مطالعات مستقیم) به جای واقعیت‌های اجتماعی بنشیند، همه چیز ساده و پیش پا افتاده می‌شود. و وقتی همه چیز ساده و پیش پا افتاده شد، دیگر همه می‌توانند راجع به هر چیز اظهار نظر کنند، بنویسند، و سپس چنان بر «باور»های خویش پافشاری نمایند که راه هرنوع اندیشه و تعقل را نسبت به آن مقوله‌ی مشخص مسدود نمایند. این عادت فرهنگی (الیت و غیرالیت هم ندارد) درصد سال گذشته ریشه‌ی فرهنگ و اندیشه‌ی انتقادی را در کشور ما خشک کرده است.

 

در یک سال و نیم گذشته یک رساله و دو مقاله‌ی بلند راجع به پدیده‌ی تن‌فروشی برای نظرخواهی به دستم رسیده است. گل بود و به سبزه نیز آراسته شد. همین ماه گذشته دوست دیگری اطلاع می‌دهد که می‌خواهد تن‌فروشی در جامعه‌ی ایرانی را بر صحنه‌ی تئاتر ظاهر کند.

این دوستان هر کدام با بیش از بیست سال اقامت در غرب هنوز به این صرافت نیفتاده‌اند که پیش از تلاش اجتماعی‌شان، حتا برای خالی نبودن عریضه می‌بایستی نیم ساعتی پای صحبت زنی تن‌فروش ـ ایرانی‌اش پیش‌کش ـ بنشینند و صرفاً شنونده باشند. امّا چه باک، سر اینترنت سلامت باد!

 

«درآمد سالانه‌ی صنعت سکس رقمی معادل 45 میلیارد دلار در سال را نشان می‌دهد... ارزش اقتصادی این حرفه در دنیای اینترنت 2 تا 5/2 میلیارد دلار در سال است... بازی‌های ویدئویی سکسی رقم 10 میلیارد دلار در سال را به خود اختصاص داده است... اولین عکس‌های پورنو به اواخر قرن نوزده، و اولین‌ فیلم‌های صامت پورنوگرافی در آغاز قرن بیستم میلادی ساخته شده است»

و در سایتی دیگر:

«... گسترش روز افزون صنعت سکس، شکل‌های متفاوت عرضه و ارضاء جنسی رابطه‌ی مستقیمی با فاکتور مصرف دارد»،

بنابراین:

«تن فروشی قدیمی‌ترین حرفه‌ی جهان محسوب می‌شود»!

آیا واقعاً تن‌فروشی «حرفه»ای مثل حرفه‌های دیگر است؟ آیا اشکال استثمار در این حرفه و عوارض جسمی، روانی آن بر زنان (یا مردان) تن‌فروش قابل مقایسه با مشاغل دیگر است؟ آیا شاغلین در این حرفه از «حق انتخاب» نسبت به حِرَف دیگر برخوردارند؟ اصولاً آیا پدیده‌ی تن‌فروشی تعریف و ماهیتی جهان مشمول دارد؟ از آنجا که درجه‌ی استثمار نیروی کار رابطه‌ی مستقیمی با مبارزات مردم و دستاوردهای اجتماعی آنان دارد، آیا یک زن تن‌فروش در کشورهای رومانی، بلغارستان، ایران و... از همان حقوق فردی و اجتماعی برخوردار است که زنان تن‌فروش در کشورهای آلمان، فرانسه، سوئد، انگلستان...

و بالاخره، اگر هنوز مرغ ما یک پا دارد و تن فروشی حرفه‌ای همانند حرفه‌های دیگر است، آیا جاکش‌ها و اعضای شبکه‌های مافیایی صنعت سکس به «شغل آزاد» اشتغال دارند؟

استنتاج و درگیر شدن ذهنی با این پرسش‌ها به عهده‌ی خوانندگان این نوشته است.

  *       *       *

 

گفتگو

بهار سال گذشته با تعدادی پناهجوی ایرانی آشنا می‌شوم. ارتباط با دو تن از آنها ادامه پیدا می‌کند. یکی، زن جوانی‌ست که یک سال و نیم گذشته را در انگلستان به‌طور «غیرقانونی» زندگی کرده است. سه ـ چهار ماه طول می‌کشد تا در یکی از تماس‌های تلفنی بگوید که از راه تن‌فروشی امرار معاش می‌کند. این موضوع را پیش از آشنا شدن با او می‌دانستم.

وقتی در یکی از ملاقات‌های حضوری می‌گوید که از کارش متنفر است و از روی جبر به آن روی آورده، با کمک دوستان و تلاش خود وی کاری برایش فراهم می‌شود، و محیط جدیدی که در آن احساس امنیت کند. با این حال تا ماهها بعد او را به حال خود نمی‌گذارند و مدام مزاحم‌اش می‌شوند. اولین مشتری این زن جوان، که بعداً جاکش او می‌شود، کارگردانی اغلب آزار و اذیت‌ها را به عهده دارد. تا این‌که در اواخر پائیز گذشته در تماس تلفنی می‌گوید که بالاخره از شرشان خلاص شده است. پس از آن چند باری دیگر زنگ می‌زند و از زندگی جدیداش اظهار رضایت نسبی می‌کند. پائیز که می‌رود و زمستان می‌آید، تماس او قطع می‌شود و من که تا آن موقع از راه دور در جریان کار او بودم، نفس راحتی می‌کشم.

تا این‌که اواسط اوت امسال پیام تلفنی از او دریافت می‌کنم، که قرار ملاقات می‌خواهد. برای غروب 24 اوت در یک مکان عمومی قرار ملاقات می‌گذاریم. می‌گوید: ضبط ‌صوت را هم با خودتان بیاورید. این پیشنهاد که با خواهش و تحکم همراه است، به من دلشوره می‌دهد.

در روز ملاقات زنی را در مقابلم می‌بینم، که انگار او را تا به حال ندیده‌ام. ژولیده و به هم ریخته است، و با رنگ و رویی پریده مدام به سیگار پک می‌زند و به اعماق خیره می‌شود. آرام کنارش می‌نشینم و منتظر می‌مانم. ربع ساعتی بعد می‌گوید: بنویسید! حالا تغییر عقیده داده و نمی‌خواهد صدایش ضبظ شود. در حالی که هنوز گیج هستم و به کاغذهایم ور می‌روم، شروع به گفتن می‌کند. درد دل او که با خشم و نفرت و هق هق و فریاد همراه است، بیش از دو ساعت طول می‌کشد. تازه در این هنگام می‌فهمیم که اطرافیان با تعجب به ما خیره شده‌اند. قبل از رفتن تأکید می‌کند که همه چیز و همه‌ی اسم‌ها را باید بی‌کم و کاست بنویسید. و سپس با گونه‌های برافروخته به راه خود می‌رود و من می‌مانم با آواری که بر سرم خراب شده است.

از فشار عصبی تا دو روز قادر به روبرو شدن با دست نوشته‌هایم نیستم. نوشته‌هایی که سرگذشت 4 سال از زندگی زن جوانی را در خود جای داده است. می‌بینم، گفتگویی در پیش روی دارم، که ممکن است هفته‌ها دست نخورده باقی بماند. چرا که مدتی‌ست توان مواجه شدن با این قبیل گفتگوها از من سلب شده است. در یکی ـ دو سال گذشته مصاحبه‌هایی از این دست برایم بار گرانی را می‌ماند‌، که بر شانه‌ام سنگینی می‌کند. و من نه توان حمل آنها را دارم، و یا اگر بخواهم آنها را برروی زمین بگذارم، باید به استقبال دردی جانکاه بروم.

 

به هر روی، روز چهارم خود را پیدا کرده و به سراغ گفتگو می‌روم. در دومین شبی که با مصاحبه کلنجار می‌روم، پیام تلفنی کوتاهی از او دریافت می‌کنم، که دوباره ملاقات می‌خواهد. ساعت 7 بعد از ظهر فردا او را در همان مکان قبلی ملاقات می‌کنم. این بار هم همان آدم سابق است، منتهی غرور دیدار گذشته را در او نمی‌بینم. اصلاً شکسته‌تر از گذشته می‌نماید. با حالتی توأم با شرم می‌خواهد بخش‌هایی از گفتگو را حذف کنم. نام‌ها و حادثه‌ها از آن جمله‌اند. راستش از پیشنهاد او تا حدی خوشحال می‌شوم و از آن استقبال می‌کنم. پیش‌تر هم راضی نبودم تا آن همه نام و نشان و حادثه با جزئیات کامل در گفتگویمان درج شود. جنبه‌ی حقوقی آن به کنار، آخر در صورت برملا شدن نام‌ها و شخصیت‌ها کدام نهاد و ارگانی از یک پناهجوی مردودی حمایت می‌کند. امّا این او بود که در طول مصاحبه، گاهی با فریاد و تشر و گاهی با خواهش و تمنا می‌خواست که همه چیز باید منتشر شود تا زن دیگری به سرنوشت او دچار نشود.

و حالا تهدیدا‌ش کرده‌اند. به او پیغام داده‌اند که تو را نمی‌کشیم، امّا با صورت و تن‌ات کاری می‌کنیم که مرد هفتاد ساله هم رغبت دیدن‌ات را نداشته باشد.

می‌گوید: اگر خواستید، فقط حادثه را مختصر بنویسید، بدون این‌که نامی از کسی برده شود. بعد از آن نحوه‌ی رفتن به کشور دیگری را از من سؤال می‌کند. امّا چون می‌توانست اطلاعاتم به روز شده نباشد، او را به قدیمی‌ترین نهاد پناهندگی ایرانیان نزد یکی از دوستان ارجاع می‌دهم.

قبل از رفتن (که تا این تاریخ از او بی‌خبرم) این جمله را از زبان او می‌شنوم: جاکش‌های ایرانی این‌طوری انتقام می‌گیرند! در ورای ادای این جمله، زنی را می‌بینم که برای کشتن یا کشته شدن آمادگی صد در صد دارد.

*       *       *

حادثه

او را به همراه دوست‌اش به میهمانی دعوت می‌کنند. قرار شب ماندن در کار نبود. امّا آنها تحت تأثیر مشروب و یا هر چیزی که آنها نمی‌دانند، شب را در آنجا به صبح می‌کنند. حوالی ظهر با سردرد و سرگیجه از خواب بیدار می‌شوند و تازه می‌فهمند ناخواسته شب را در آن خانه خوابیده‌اند. آنها چیزی زیادی از میهمانی به یاد نمی‌آورند.

چند روز بعد فیلم هم خوابه شدن نامتعارف این زن جوان با چند غول‌چماق ایرانی که صورت‌هایشان دیده نمی‌شود، از طریق تلفن‌های دستی دست به دست می‌چرخد... جاکش‌های ایرانی این‌گونه انتقام گرفته‌اند.

*       *       *

تاریخ درج مصاحبه: 2 نوامبر 2007

 


پوشه‌های خاک خورده (۱۱)
انسانهایی که رنج‌ها کشیدند


پوشه‌های خاک خورده (۱۰)
انهدام یک تشکیلات سیاسی؛ سکوت جامعهٔ ایرانی


ما اجازه نداریم دوباره اشتباه کنیم
سخنی با رسانه‌ها و فعالان رسانه‌ای


مروری بر زندگی اجتماعی‌مان در سه دههٔ تبعید
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


پوشه‌های خاک‌ خورده (۸)
نشریه‌ای که منتشر نشد؛ شرط غیراخلاقی‌ای که گذاشته شد


پوشه‌های خاک خورده (۷)
تلاش‌هایی که به بن‌بست می‌خورند؛ گفت‌وگوهایی که می‌میرند


پوشه‌های خاک خورده (۶)
اضطراب از حضور دیگران*


چهل سال گذشت
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


مبارزات کارگران ایران؛ واقعیت‌ها، بزرگنمایی‌ها
گفت‌وگو با ایوب رحمانی


چرا نمی‌توانم این مصاحبه را منتشر کنم


«آلترناتیو سوسیالیستی» درکشور ایران
گفت‌وگو با اصغر کریمی


کانون ایرانیان لندن
گفت‌وگو با الهه پناهی (مدیر داخلی کانون)


سه دهه مراسم گردهمایی زندانیان سیاسی
گفت‌وگو با مینا انتظاری


عادت‌های خصلت شدهٔ انسان ایرانی
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


نقد؛ تعقل، تسلیم، تقابل
گفت‌وگو با مردی در سایه


سوسیالیسم، عدالت اجتماعی؛ ایده یا ایده‌آل
گفت‌وگو با فاتح شیخ


رسانه و فعالان رسانه‌ای ایرانی
گفت‌وگو با سعید افشار


خودشیفته
گفت‌وگو با مسعود افتخاری


«خوب»، «بد»، «زشت»، «زیبا»؛ ذهنیت مطلق گرای انسان ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


«او»؛ رفت که رفت...


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران
(جمع بندی پروژه)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (4)
بحران اپوزسیون؛ کدام بحران ؟


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (3)
(بازگشت مخالفان حکومت اسلامی به ایران؛ زمینه ها و پیامدها)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (2)
(پروژۀ هسته ای رژیم ایران؛ مذاکره با غرب، نتایج و عواقب)


«اپوزسیون» و نقش آن در تشکیل و تداوم حکومت اسلامی ایران (1)
«مرجع تقلید»؛ نماد «از خودبیگانگی»


اوراسیا؛امپراطوری روسیه و حکومت اسلامی ایران
گفتگو با »سیروس بهنام»


انتقاد به «خود» مان نیز!؟
گفتگو با کریم قصیم


به گفته ها و نوشته ها شک کنیم!


استبداد سیاسی؛ فرهنگ استبدادی، انسان استبدادزده
(مستبد و دیکتاتور چگونه ساخته می شود)

گفتگو با ناصر مهاجر


کشتار زندانیان سیاسی در سال 67؛ جنایت علیه بشریت
(در حاشیه کمپین «قتل عام 1988»)

گفتگو با رضا بنائی


رأی «مردم»، ارادۀ «آقا» و نگاه «ما»
(در حاشیه «انتخابات» ریاست جمهوری در ایران)


جبهه واحد «چپ جهانی» و اسلامگرایان ارتجاعی
گفتگو با مازیار رازی


«تعهد» یا «تخصص»؟
در حاشیه همایش دو روزه لندن

گفتگو با حسن زادگان


انقلاب 1357؛ استقرار حاکمیت مذهبی، نقش نیروهای سیاسی
گفتگو با بهروز پرتو


بحران هویت
گفتگو با تقی روزبه


چرا «تاریخ» در ایران به اشکال تراژیک تکرار می شود؟
گفتگو با کوروش عرفانی


موقعیت چپ ایران در خارج کشور (2)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


موقعیت «چپ» در ایران و در خارج کشور(1)
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


انشعاب و جدایی؛ واقعیتی اجتناب ناپذیر یا عارضه ای فرهنگی
گفتگو با فاتح شیخ


بهارانه
با اظهارنظرهایی از حنیف حیدرنژاد، سعید افشار


مصاحبه های سایت »گفت و گو» و رسانه های ایرانی
و در حاشیه؛ گفتگو با سیامک ستوده


بن بست«تلاش های ایرانیان» برای اتحاد؟!
(در حاشیه نشست پراگ)

گفتگو با حسین باقرزاده


اتهام زنی؛ هم تاکتیک، هم استراتژی
(در حاشیه ایران تریبونال)

گفتگو با یاسمین میظر


ایران تریبونال؛ دادگاه دوم
گفتگو با ایرج مصداقی


لیبی، سوریه... ایران (2)
گفتگو با مصطفی صابر


لیبی، سوریه... ایران؟
گفتگو با سیاوش دانشور


مقوله «نقد» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


در حاشیه نشست پنج روزه
(آرزو می کنم، ای کاش برادرهایم برمی گشتند)

گفتگو با رویا رضائی جهرمی


ایران تریبونال؛ امیدها و ابهام ها
گفتگو با اردوان زیبرم


رسانه های همگانی ایرانی در خارج کشور
گفتگو با رضا مرزبان


مستند کردن؛ برّنده ترین سلاح
گفتگو با ناصر مهاجر


کارگران ایران و حکومت اسلامی
گفتگو با مهدی کوهستانی


سه زن
گفتگو با سه پناهندهٔ زن ایرانی


بهارانه؛ تأملی بر «بحران رابطه» در جامعه تبعیدی ایرانی
گفتگو با مسعود افتخاری


صرّاف های غیرمجاز ایرانی در بریتانیا


اتحاد و همکاری؛ ‌چگونه و با کدام نیروها؟
گفتگو با تقی روزبه


پوشه های خاک خورده(۵)
مافیای سیگار و تنباکو


پوشه‌ های خاک خورده (۴)
دروغ، توهم؛ بلای جان جامعه ایرانی


«چپ ضد امپریالیسم» ایرانی
گفت‌وگو با مسعود نقره‌کار


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیت
گفتگو با حسین باقرزاده


پوشه های خاک خورده(۳)
تلّی از خاکستر- بیلان عملکرد فعالان سیاسی و اجتماعی


پوشه های خاک خورده (۲)
پخش مواد مخدر در بریتانیا- ردّ پای رژیم ایران


پوشه های خاک خورده (۱)
کالای تن- ویزای سفر به ایران


... لیبی، سوریه، ایران؟
گفتگو با فاتح شیخ


هولیگان های وطنی؛ خوان مخوف


زندان بود؛ جهنم بود بخدا / ازدواج برای گرفتن اقامت
گفتگو با «الهه»


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی... (بخش دوم)
گفتکو با کوروش عرفانی


فکت، اطلاع رسانی، شفاف سازی؛ غلبه بر استبداد (بخش اول)
گفتگو با کوروش عرفانی


حکومت استبدادی، انسان جامعه استبدادی
گفتگو با کوروش عرفانی


چرا حکومت اسلامی در ایران(۳)
گفتگو با «زهره» و «آتوسا»


چرا حکومت اسلامی در ایران (۲)
گفتگو با مهدی فتاپور


چرا حکومت اسلامی در ایران؟
گفتگو با علی دروازه غاری


رخنه، نفوذ، جاسوسی (۲)
گفتگو با محمود خادمی


رخنه، نفوذ، جاسوسی
گفتگو با حیدر جهانگیری


چه نباید کرد... چه نباید می کردیم
گفت و گو با ایوب رحمانی


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(بخش آخر)
گفتگو با محمد هُشی(وکیل امور پناهندگی)


پناهجویان و پناهندگان ایرانی (۲)
سه گفتگوی کوتاه شده


پناهجویان و پناهندگان ایرانی(۱)
گفت و گو با سعید آرمان


حقوق بشر
گفتگو با احمد باطبی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفت‌وگو با کوروش عرفانی


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با عباس (رضا) منصوران


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
«پنج گفتگوی کوتاه شده»


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با رحمان حسین زاده


سرنگونی حکومت اسلامی... چگونه؟
گفتگو با اسماعیل نوری علا


ما و دوگانگی‌های رفتاری‌مان
گفتگو با مسعود افتخاری


ترور، بمبگذاری، عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش عرفانی


اغتشاش رسانه‌ای
گفتگو با ناصر کاخساز


کاسه ها زیر نیم کاسه است
گفتگو با م . ایل بیگی


حکومت اسلامی، امپریالیسم، چپ جهانی و مارکسیستها
گفتگو با حسن حسام


چپ سرنگونی طلب و مقوله آزادی بی قید و شرط بیان
گفتگو با شهاب برهان


تحرکات عوامل رژیم اسلامی در خارج (۳)
انتشار چهار گفتگوی کوتاه


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج (۲)
تجربه هایی از: رضا منصوران، حیدر جهانگیری، رضا درویش


تحرکات عوامل اطلاعاتی رژیم اسلامی در خارج کشور
گفتگو با حمید نوذری


عملیات انتحاری
گفتگو با کوروش طاهری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است(۲)
گفتگو با مینا انتظاری


حکایت «ما» و جنبش های اجتماعی
گفتگو با تنی چند از فعالان «جنبش سبز» در انگلستان


سیاستمداران خطاکار، فرصت طلب، فاسد
گفتگو با مسعود افتخاری


هوشیار باشیم؛ مرداد و شهریور ماه نزدیک است!
گفتگو با بابک یزدی


مشتی که نمونه خروار است
گفتگو با«پروانه» (از همسران جانباخته)


کارگر؛ طبقه کارگر و خیزشهای اخیر در ایران
گفتگو با ایوب رحمانی


تریبیونال بین المللی
گفتگو با لیلا قلعه بانی


سرکوب شان کنید!
گفتگو با حمید تقوایی


ما گوش شنوا نداشتیم
گفتگو با الهه پناهی


خودکشی ...
گفتگو با علی فرمانده


تو مثل«ما» مباش!
گفتگو با کوروش عرفانی


«تحلیل» تان چیست؟!
گفتگو با ایرج مصداقی


شما را چه می‌شود؟
گفتگو با فرهنگ قاسمی


چه چیزی را نمی دانستیم؟
با اظهار نظرهایی از: مهدی اصلانی، علی فرمانده، بیژن نیابتی، ی صفایی


۲۲ بهمن و پاره ای حرفهای دیگر
گفتگو با البرز فتحی


بیست و دوم بهمن امسال
گفتگو با محمد امینی


تروریست؟!
گفتگو با کوروش مدرسی


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است(۴)
گفتگو با مسعود نقره کار


باید دید و فراموش نکرد!
گفتگو با «شهلا»


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است (۳)
گفتگو با رضا منصوران


چرا«جمهوری» اسلامی سی سال در قدرت است؟(۲)
گفتگو با علی اشرافی


چرا«جمهوری» اسلامی ایران سی سال در قدرت است؟
گفتگو با رامین کامران


سایه های همراه (به بهانه انتشار سایه های همراه)
گفتگو با حسن فخّاری


آغاز شکنجه در زندانهای رژیم اسلامی
گفتگو با حمید اشتری و ایرج مصداقی


گردهمایی هانوفر
گفتگو با مژده ارسی


گپ و گفت دو همکار
گفتگو با سعید افشار (رادیو همبستگی)


«سخنرانی» نکن... با من حرف بزن
گفتگو با شهاب شکوهی


«انتخابات»، مردم...(۷)
(حلقه مفقوده)

گفتگو با «سودابه» و«حسن زنده دل»


«انتخابات»، مردم...(۶)
(فاز سوم کودتا، اعتراف گیری)

گفتگو با سودابه اردوان


«انتخابات»، مردم...(۵)
گفتگو با تقی روزبه


«انتخابات»، مردم...(۴)
گفتگو با رضا سمیعی(حرکت سبزها)


«انتخابات»، مردم...(۳)
گفتگو با سیاوش عبقری


«انتخابات»، مردم...(۲)
گفتگو با حسین باقرزاده


«انتخابات»، مردم...؟!
گفتگو با فاتح شیخ
و نظرخواهی از زنان پناهجوی ایرانی


پناهجویان موج سوم
گفتگو با علی شیرازی (مدیر داخلی کانون ایرانیان لندن)


رسانه
به همراه اظهارنظر رسانه های«انتگراسیون»، «پژواک ایران»، «سینمای آزاد»، «ایران تریبون»، «شورای کار»


گردهمایی هانوفر...
گفتگو با محمود خلیلی


سی سال گذشت
گفت‌وگو با یاسمین میظر


مسیح پاسخ همه چیز را داده!
گفت‌وگو با«مریم»


«کانون روزنامه‌نگاران و نویسندگان برای آزادی»
گفت‌و گو با بهروز سورن


تخریب مزار جانباختگان...حکایت«ما»و دیگران
گفت‌وگو با ناصر مهاجر


همسران جان‌باختگان...
گفت‌وگو با گلرخ جهانگیری


من کماکان«گفت‌وگو» می‌کنم!
(و کانون ۶۷ را زیر نظر دارم)


مراسم لندن، موج سوم گردهمایی‌ها
گفت‌وگو با منیره برادران


سرنوشت نیروهای سازمان مجاهدین خلق در عراق
گفتگو با بیژن نیابتی


اگر می‌ماندم، قصاص می‌شدم
گفتگو با زنی آواره


صدای من هم شکست
گفتگو با «مهناز»؛ از زندانیان واحد مسکونی


بازخوانی و دادخواهی؛ امید یا آرزو
گفتگو با شکوفه‌ منتظری


«مادران خاوران» گزینه‌ای سیاسی یا انتخابی حقوق بشری
گفتگو با ناصر مهاجر


«شب از ستارگان روشن است»
گفتگو با شهرزاد اَرشدی و مهرداد


به بهانۀ قمر...
گفتگو با گیسو شاکری


دوزخ روی زمین
گفتگو با ایرج مصداقی


گریز در آینه‌های تاریک
گپی دوستانه با مجید خوشدل


سردبیری، سانسور، سرطان... و حرفهای دیگر
گفتگو با ستار لقایی


بهارانه
پرسش‌هایی «خود»مانی با پروانه سلطانی و بهرام رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (3)
گفتگو با حسن فخاری


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله (2)
من همان امیر حسین فتانت «دوست» کرامت دانشیان هستم!
گفتگو با ناصر زراعتی


ایرانیان لندن، پشتیبان دانشجویان دربند
با اظهار نظرهایی از: جمال کمانگر، علی دماوندی، حسن زنده دل یدالله خسروشاهی، ایوب رحمانی


«فتانت»، فتنه‌ای سی و چند ساله
گفتگو با رضا (عباس) منصوران


کدام «دستها از مردم ایران کوتاه»؟
گفتگو با تراب ثالث


میکونوس
گفتگو با جمشید گلمکانی
(تهیه کننده و کارگردان فیلم)*


«انتخابات آزاد، سالم و عادلانه» در ایران اسلامی!؟
گفتگو با بیژن مهر (جبهه‌ی ملّی ایران ـ امریکا)


چه خبر از کردستان؟
گفتگو با رحمت فاتحی


جنده، جاکش... ج. اسلامی
گفتگویی که نباید منتشر شود


حمله نظامی به ایران؛ توهم یا واقعیّت
گفتگو با محمد پروین


گردهمایی کلن: تکرار گذشته یا گامی به سوی آینده
گفتگو با مژده ارسی


عراق ویران
گفتگو با یاسمین میظر


شبکه‌های رژیم اسلامی در خارج از کشور
گفتگو با حسن داعی


نهادهای پناهند گی ایرانی و مقوله‌ی تبعید
گفتگو با مدیران داخلی جامعه‌ی ایرانیان لندن
و
کانون ایرانیان لندن


به بهانه‌ی تحصن لندن
گفتگو با حسن جداری و خانم ملک


به استقبال گردهمایی زندانیان سیاسی در شهر کلن
گفتگو با «مرجان افتخاری»


سنگ را باید تجربه کرد!
گفتگو با «نسیم»


پشیمان نیستید؟
گفتگو با سعید آرمان «حزب حکمتیست»


هنوز هم با یک لبخند دلم می‌رود!
گپی با اسماعیل خویی


چپ ضد امپریالیست، چپ کارگری... تحلیل یا شعار
گفتگو با بهرام رحمانی


زنان، جوانان، کارگران و جایگاه اندیشمندان ایرانی
گفتگو با «خانمی جوان»


گردهمایی سراسری کشتار زندانیان سیاسی
گفتگو با «همایون ایوانی»


روز زن را بهت تبریک می‌گم!
گفت‌وگو با «مژده»


دو کارزار در یک سال
گفت‌وگو با آذر درخشان


آخیش . . . راحت شدم!
گفتگو با «مهدی اصلانی»


غریبه‌ای به نام کتاب
گفتگو با «رضا منصوران»


زندان عادل‌آباد؛ تاولی چرکین، کتابی ناگشوده...
گفتگو با «عادل‌آباد»


این بار خودش آمده بود!
گفتگو با پروانه‌ی سلطانی


چهره بنمای!
با اظهار نظرهایی از: احمد موسوی، مهدی اصلانی، مینو همیلی و...
و گفتگو با ایرج مصداقی


شب به خیر رفیق!
گفتگو با رضا غفاری


رسانه‌های ایرانی
گفتگو با همکاران رادیو برابری و هبستگی، رادیو رسا
و سایت‌های دیدگاه و گزارشگران


مراسم بزرگداشت زندانیان سیاسی (در سال جاری)
«گفتگو با میهن روستا»


همسایگان تنهای ما
«گفتگو با مهرداد درویش‌پور»


پس از بی‌هوشی، چهل و هشت ساعت به او تجاوز می‌کنند!


شما یک اصل دموکراتیک بیاورید که آدم مجبور باشد به همه‌ی سؤالها جواب دهد
«در حاشیه‌ی جلسه‌ی سخنرانی اکبر گنجی در لندن»


فراموش کرده‌ایم...
«گفتگو با شهرنوش پارسی پور»


زندانی سیاسی «آزاد» باید گردد!
گفتگو با محمود خلیلی «گفتگوهای زندان»


تواب
گفتگو با شهاب شکوهی «زندانی سیاسی دو نظام»


خارجی‌های مادر... راسیست
«گفتگو با رضا»


شعر زندان و پاره‌ای حرف‌های دیگر
«در گفتگو با ایرج مصداقی»


ازدواج به قصد گرفتن اقامت
گفتگو با «شبنم»


کارزار «زنان»... کار زار «مردان»؟!
«گفتگو با آذر درخشان»


اوضاع بهتر می‌شود؟
«گفتگو با کوروش عرفانی»


اتم و دیدگاه‌های مردم


اخلاق سیاسی


چهارپازل، سه بازیگر، دو دیدگاه، یک حرکت اشتباه، کیش... مات
«گفتگو با محمدرضا شالگونی»


کارزار چهار روزۀ زنان
گفتگو با یاسمین میظر


مرغ سحر ناله سر کن
«گفتگو با سحر»


اسکوات*، مستی، شعر، نشئگی... و دیگر هیچ!
«گفتگو با نسیم»


درختی که به خاطر می‌آورد
گفتگو با مسعود رئوف ـ سینماگر ایرانی


شاکیان تاریخ چه می‌گویند؟
پای درد دل فرزندان اعدامی


روایتی از زندان و پرسش‌های جوانان
«در گفتگو با احمد موسوی»


جمهوری مشروطه؟ !
در حاشیۀ نشست برلین «گفتگو با حسین باقرزاده»


مروری بر روایت‌های زندان
در گفتگو با ناصر مهاجر


اعتیاد و دریچه دوربین - گفتگو با مریم اشرافی


انشعاب، جدایی و ...
در گفتگو با محمد فتاحی (حکمتیست)


چه شد ... چرا این‌چنین شد؟
در گفتگو با محمدرضا شالگونی، پیرامون «انتخابات» اخیر ایران


«انتخابات» ایران، مردم و نیروهای سیاسی


گفتگو با یدالله خسروشاهی


روایتی از مرگ زهرا کاظمی


گفتگو با جوانی تنها


گفتگو با گیسو شاکری


گفتگو با لیلا قرایی


گفتگو با شادی


گفتگو با ایرج مصداقی، نویسنده‌ی کتاب «نه زیستن نه مرگ»


گفتگو با جوانان


نتیجه‌ی نظرخواهی از مردم و نیروهای سیاسی در مورد حمله‌ی نظامی امریکا به ایران


گفتگو با مهرداد درویش پور


گفتگو با نیلوفر بیضایی، نویسنده و کارگردان تأتر


سلاح اتمی ... حمله‌ی نظامی ... و دیگر هیچ!
گفتگو با محمد رضا شالگونی و یاسمین میظر


اين‌بار برای مردم ايران چه آشی پخته‌ايد؟
گفتگو با مهرداد خوانساری «سازمان مشروطه‌خواهان ايران (خط مقدم)»


به استقبال کتاب «نه‌ زیستن نه مرگ»


«بازگشت» بی بازگشت؟
مروری بر موضوع بازگشت پناهندگان سیاسی به ایران


پرسه‌ای در کوچه‌های تبعید


 
 

بازچاپ مطالب سایت «گفت‌وگو» با ذکر منبع آزاد است.   /  [www.goftogoo.net] [Contact:goftogoo.info@gmail.com] [© GoftoGoo Dot Net 2005]